زندگی رویایی

امروز ساعت ۱۲ رفتم دندون پزشکی 

دوتا دندون اولی کارشون تموم شده بوده برای روکشم قالب گرفت و

گفت ۲۱ روز دیگه اماده میشه

امروزم دوتا دیگه از دندونامو عصب کشی کرد

اونم با روکششون شد ۴۱۰۰😑😑😑😑

از ۱۰ میلیونی که برای دندونام گذاشته بودم کنار تا الان ۷۹۹۰ تومنش

خرج ۴ تا دندون شده😑

این زندگی خیلی مسخره س😑

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

رضایی جنازه

نظافت روتین انجام شد!

نمیدونم چی شد یهو اینو نوشتم 

فکر کردم دارم گزارش هر روز بخشم رو مینویسم 

همیشه با این جمله شروع میکنم...

۵ ساله که دارم نظافت روتین رو انجام میدم 

هر روزم بدتر از دیروز میگذره

اقا بخش منو به طور موقت عوض کردن والان شیفت من به جای

۲۴ ساعت شیفت و ۴۸ ساعت اف

الان  شده ۴۸ ساعت شیفت و ۴۸ ساعت اف 

دیشب سرکار بودم امروزم اینجام،گوشیمم قایمکی اوردم

اقا ما شبا کلا ۳ ساعت تایم خواب داریم 

وبقیه تایم رو باید بیدار بشیم و زل بزنیم به در و دیوار

تا ساعت بشه ۵ صبح و دوباره کارمون شروع شه

تو ساعات بیداری حق کتاب خوندن ،مجله خوندن ،گوشی دست گرفتن،

نوشتن ،تسبیح دست گرفتن، قران خوندن و هیییییییییچ کار دیگه ای نداریم

اون ساعت بچه ها هم خوابن و ما هیچ کاری برای انجام نداریم و باید بیدار بمونیم

واگه مثلا یه لحظه هم چشامون رو صندلی بسته بشه ناظم شب ببینه گزارش مینوسه

و ما یک روز کسر از حقوق میخوریم!

هر شیفت یه ناظم شب داره اقای عزیزی،اقای پیراسته

و اقای رضایی ملقب به تمام صفات بد دنیا 

ازجمله :یارو،نکبت،خیر ندیده ،جنازه،مرتیکه و خیلی چیزای زشتی که

نمیتونم بگم

اره اقا این رضایی جنازه بدترین و خاله زنک ترین ادم دنیاس

و میاد شبا تو بخشا میچرخه که حتما یه چیزی برای  توبیخینوشتن پیدا کنه

از منم متنفرررررررررررره

دیشب من داشتم جدول حل میکردم در که زد گذاشتمش تو اتاق خوابم و در و باز کردم

یه راست رفت تو اتاق خواب از رو تختم مجله رو برداشت و گفت گزارشتو مینویسم داشتی

جدلول حل میکردی 

منم گفتم جدل و دستم دیدی؟ اون تو اتاق بود

گفت بلاخره تو داشتی حل میکردی 

در کمدمم باز بود وایساد به داخل کمدمم نگاه کرد بهش گفتم نباید به کمدم نگاه کنی

اقای رضایی جنازه گفت نباید در کمدتو باز بزاری کسی نگاه نکنه

بعدم رفت!

اقا من که گفتم این که میخواد گزارشو بنویسه بزار یه چی بگم برای اینم بد شه

امروز زنگ زدم کار گزینی گفتم اقای رضایی جنازه اومده در کمدم باز بوده

وایساده به کمدم نگاه گرده منم تو کمدم لوازم بهداشتی و روزنامه داشتم 

گیر داده روزنامه داری، میخوای بخونی منم برات گزارش مینویسم!

در صورتی که واقعا مجله بیرون رو تخت بود!😬

مسوول کار گزینی هم گفت با مدیریت صحبت میکنم ببینم  اقای رضایی اونا و رضایی جنازه ما

چی نوشته و موضوع چیه!

الان که این دورغو گفتم یه کم استرس دارم میگم اگه گندش در بیاد خیلی بد میشه!

به نظرتون چی میشه؟؟؟🙄

 

 

 

۶ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

سوالات دخترونه

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

شوگر ددی!

امروز رفتم دندونپزشکی تا بلاخره کارای اصلی دندونام  رو

شروع کنم

عصب کشی و روکش دوتا دندون شد ۳میلیون و نهصد و سی تومن

از امروز تو سر تا سر شهریار 

اگهی پخش میکنم (به یک شوگر ددی فوری نیازمندیم)😑😑😑😑😑😑😑

 

۴ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

مادر مهربان

بخاری اتاقمو از اواسط فروردین خاموش کرده بودم

ولی وقت نکرده بودم جمعش کنم 

دیروز بابا کولر رو راه انداخت منم بخاری رو جمع کردم

گفتم حالا که اتاقو بهم ریختم بزار دکورمم یه تغییر بدم

گوشه فرشی که زیر بخاری بود رو بلند کردم  یه تیکه کاغذ دیدم

که سه گوش تا شده بود بازش کردم دیدم یه دعاست 

پایینشم اسم من و مامان نوشته شده

اوردمش پایین گفتم این چیه زیر فرش اتاق من ؟

اول که گردن نگرفت بعد گفت حتما سونیا برات نوشته

سونیام که دید مامان داره اینو خراب میکنه

برگشت جلوی من و بابا گفت میخوای بهت بگم این چیه؟

این همون دعاییه که دادی واسه ابجی بنویسن که به حرفت گوش بده...

بعد دادی به من بزارم زیر فرش اتاقش

کی؟؟پارسال!

نصفه شبی قیامتی تو خونه راه انداختم که اون سرش نا پیدا بود

اخرش طلبکارم بود میگفت خوب کردم!

اخرشم طبق روتین همیشگی کارش کشید به گریه و مظلوم نمایی....

زنگ زدم همکارم شماره یه دعا نویس رو ازش گرفتم و عکس دعایی که پیدا 

کردم رو براش فرستادم صبح بهم جواب داد

د

 

بله من با همچین خانواده ای زندگی میکنم...

۸ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

کابوس

همش خواب اون لعنتی رو میبینم🖤

 

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

سونیا!

اقا سلام

خوبید؟

من خوبم

یعنی بد نیستم

این جند روزی که نبودم رفته بودیم مسافرت

میانه!

عمه م اونجا یه باغ داره گفت بیایید چند روز اینجا

ماهم از خدا خواسته رفتیم

جاتون خالی خیییلی خوش گذشت

تنها مشکل این بود که اون روستایی که ما بودیم اصلا

نت نداشت

روستا با خود میانه 10 دقیقه فاصله ش بود

تو خود میانه نت بود ولی روستاهای اطراف اصلا دکل انتن

اینترنت نداشتن!indecision

ماهم دم به دقیقه میریختیم تو یه ماشین میرفتیم میانه یه کم تو اینستاگرام

میچرخیدیم و برمیگشتیم!

با همه اینا اقا خوش گذشت !

الانم که خونه م و دوباره فاز افسردگی گرفتم!

یه زمانی اصلا این کلمه برای معنی نداشت!

وقتی یکی میگفت فلانی افسردگی داره میگفتم اینا همش الکیه

افسردگی چیه؟

ولی الان خودم میدونم که اگه برم دکتر حتما میگه تو افسردگی حاد داری!

دوباره از خودم بدم میاد دوباره حوصله خودمو ندارم

حقوقمم ته کشیده و تو مرحله ی فقر شدید قرار دارم!

حقوق اسفندرو نصفشو قبل از عید دادن نصف عیدی رو هم همونموقع دادن

بقیه ش مونده که هنوز ندادنsad

یه موضوع دیگه ای هم که پیش اومده اینه که

سونیا خواستگار داره وخواستگارشم خیلی خوبه

خیلی خوشحالم وامیدوارم که اگه به صلاحشه درست شه

از طرف دیگه اگه سونیا هم بره دوباره من میشم مرکز

حرفای مفت فک و فامیل و در و همسایه !!

اره دیگه اینم زندگی منه!

۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

عشق چیز عجیبیه جدا

عشق خیلی چیز بدیه...

چه جوری میشه از یکی نزدیک یه سال باشه که جدا شده باشی

ولی هر روز بهش فک کنی

هر روز عکس اینستاگرامشو چک کنی...

هی بهش فکر کنی و فکر کنی..‌

هی باخودت سناریو بچینی که اگه یههههههه روزی که قرار نیس

هیچوقت اتفاق بیوفته ببینمش فلان میکنم و بیسار میکنم....

با ادمای مختلف حرف بزنی و تهش بگی نه

اون یه چیز دیگه بود....

هی استخاره بگیری که بهش پیام بدم  همه ی استخاره هاتم بد بیاد...

خلاصه که اقا عشق خیلی بده

خیلی بد....

۲ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

سال نو مباااارک

اقا سلااام

سال نوتون مبارک باشه

امیدوارم امسال یه سال خیییییییلی خوب برای هممون باشه

این مدت که نبودم درگیر مراسم شایان بودم

اقا عروسی به خوبی برگزار شد و همه چی عالی پیش رفت

شب قبل عروسی عمه هام اومدن خونمون و حنابندون گرفتیم

تا ساعت 1 شب زدیم رقصیدم 

روز عروسی هم ساعت 6 صبح من باعروس رفتم ارایشگاه و ساعت 10 هم

شایان اومد دنبال عروس و رفتن

مریم خیلی خوشگل شده بود 

البته بماند که من پدر ارایشگر و سر ارایش مریم دراوردم

اینقدر که حساسیت به خرج دادم و سفارش میکردم که خوب درستش کنه

جوری بود که اخرش برگشت گفت خواهرشوهر مثل توندیدم 

که اینقدر رو عروسشون حساس باشه (:

ارایش ولباس من و مامان و سونیا هم عالی بود 

اولین بار بود اینقدر از ارایش و مدل موهام راضی بودم 

عروسی ساعت 7 شروع شد وتا ساعت 11 تو تالار ادامه داشت

بعدم فامیلای نزدیک اومدن جلوی در خونه یه مراسم اینجا داشتیم

یه ساعتم اینجا مراسم بود

بعدم مهمونا شایان و مریم و تا درخونه شون بدرقه کردن و رفتن

من زودتر رفتم توخونشون و براشون اسفند رو اماده کردم 

بعدم که اومدن ازشون چندتا فیلم گرفتم واسه چالشای اینستاگرامی

که مریم  میخواست درست کنه

اینکه زودتر رفتمم به درخواست خود مریم بود روز قبل ازم خواسته بود که

برم بالا و فیلمارو ازشون بگیرم اخه قرار نبود مهمونا توخونه بیان و قرار بود 

ازجلوی در برن

خلاصه مراسم تموم شد و فرداشم پاتختی بود 

بازم من زودتر رفتم خونه شایان و مریم و ارایش کردم وموهاشو درست کردم

واسه پاتختیشم یه ساعت دیواری بزرگ سفید خریدم

که به دکور خونه ش هم میومد

امروزم فقط خوابیدم هنوزم خستگیم در نیومده فک کنم باید یه هفته  دیگه هم بخوابم

دوتا خبرهم از سرکارم دارم که یکیش خوبه و یکیش بد

اول خبر خوب رو میگم 

اینه که اقا اون مسوول یزیدمون سر دروغایی که میگفته اخراج شد!

مث اینکه باید میداده دکترمون یه داروی مهم رو برای یکی از بچه های 

معلول اونجا که تازگیا فهمیدن سرطان سینه داره بنویسه که زودتر مرکز

تهیه کنه واسه مددجو اونوقت مسوولمون پیگیری نکرده بعداز یه هفته که

مدیریت فهمیده دارو هنوز تهیه نشده پیگیری کرده و موضوع رو فهمیده

مسوول ماهم برای اینکه خودش رو بی تقصیر نشون بده گفته من به

پزشک اونروز گفتم بنویسه دکتر گفته الان حال ندارم بنویسم!

بعد این فک نکرده زنگ میزنن از دکتر میپرسن و دروغش درمیاد!

حالا دکتر اونروز کی بوده؟ یکی از دکترای مرکز که خییییلی ادم حسابیه!

خلاااااصه اقا میفهمن دروغ گفته و یه داروی حیاتی برای مددجو بدحال 

سرطانی رو پیگیری نکرده که تهیه کنن ازهمه بدتر به جای عذر خواهی

و پیگیری باز شروع کرده به داستان گفتن و دروغ گفتن! 

اصن برام باور کردنی نیس که به این زودی ازدستش

نجات پیدا کردیم از بس که ادم بدی بود

دورو, دروغگو, بدجنس

خلاصه که اقا رررررفت

خبر بدم اینه که اقای ف هم اخراج شد

سر چی؟

سر اینکه یکی از مسوولا میخواسته با ماشین وارد مرکز شه

و اقای ف درب اصلی رو یک دقیقه دیر باز کرده!

اره اقا اون بنده خدا سر همچین چیز مسخره ای اخراج شد

باهاش که بعداز رفتنش تلفنی صحبت کردم متوجه شدم 

عمران خونده بوده و تصمیم داره دوباره کار خودشو شروع کنه

امیدوارم هرجاهس موفق باشه!

 

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان