ومن تنها خودم میسازم کاخ ویران شده ی ارزوهایم را

 سلام
یه سلام معمولی از اونا که نه خیلی ناراحته نه خیلی خوشحال!
خوبم یعنی خوب که نه ولی بدم نیستم !
تصمیم گرفته بودم برم کلاس حسابداری یا کامپیوتر بین این دوتا خودم کامپیوتر و خیییلی بیشتر دوست دارم
ولی رفتم چندتا اموزشگاه حسابداری تا ببینم شرایط کلاسا چه جوریه و میتونم با تایم کارم
میزونش کنم یانه به چندجاهم زنگ زدم بعد یهو وسط تماسا به فکرم زد که اگه برم مثلا حسابداری دیپلمشو
بگیرم میتونم برم دانشگاه علمی کاربردی یا ازاد حسابداری بخونم
همین شد که من جدی تر رفتم و یه جارم پیدا کردم که دوره ش یک ساله س و 2600 هم هزینشه که
میشه ماهی تقریبا 100 تومن که خیلی خوبه
ولی بایکی از دوستام که لیسانس حسابداریه صحبت کردم و گفت این کارو نکن
ارزش نداره به خاطر حسابداری بری داشگاه میگفت من بعداز لیسانس وقتی دنبال
کارمیگشتم دیدم هیچکس چیزی که من تو دانشگاه اموزش دیدمو نمیخواد و همه دنبال اینن که
طرف فقط یکی از نرم افزاری حسابداری رو بلد باشه که اینم میشه با یه دوره 3ماهه یاد گرفت
میگفت که پشیمونه و اگه میدونست اینجوریه اصلا دانشگاه نمیرفت
یه کم دلسردم کرد ازاین رشته از طرفی من بعداز دیپلم نامزد کردم و پیش دانشگاهی رو نخوندم
حالا نمیدونم برم رشته مو تغییر بدم و حسابداری یا کامپیوتر بخونم یا اینکه برم پیشمو 
غیر حضوری ثبت نام کنم!
من خودمو میشناسم باید زودتر اقدام کنم و برم ثبت نام کنم حلا هرکدومش که بهتره 
چون اگه زمان بخوره بهش باز بیخیال میشم و ولش میکنم
تازگیا تکلیف یه چیزایی رو پیش خودم روشن کردم الان اینقدر ارومم که میگم اخیییش کاش زودتر
بهش فکر میکردم
اول اینکه هدفمو مشخص کردم میخوم از این به بعد یه کم ازحقومو پس انداز کنم و به مامانم نگم
چون مامان کم اوردنی میاد سراغ من و اگه یه قرونم تو کیف من باشه رو خالی میکنه
دوم اینکه دیگه فکر به ازدواج ممنوع!
چند وقت بود خیلی فکر ازدواج ناراحتم میکرد از یه طرف فکر به اینکه ازهمه عقب موندم
وای ببین فلانی بچه دارم شد وای نگاه کن فلانی هی میگه چرا ازدواج نمیکنی
از یه طرف فکر اونایی که میومدن وبا خودشون میگفتن چون
سرکارمیرم حتما یه پولی دارم وقراره چیزی بهشون برسه!باورتون نمیشه یکیشون هی میپرسید که چقدر
پس انداز داری؟بابات جقدر درامدشه ؟بابات چقدر پول تو بانک داره؟تو بعداز ازدواج تصمیم داری بازم
کارکنی یا نه؟
یافکر اونایی که میومدن و وقتی میفهمیدن جداشدم اولین سوالی که احمقانه ازم میپرسیدن
این بود که ببخشید میپرسما میخواستم بدونم شما بهم دست زدید؟یعنی هیج رابطه ای
نداشتید؟بعد میگفتن مگه میشه ادم یه سال عقد کرده باشه بعد بهتون دست نزده باشه..
این فکرا و سوالا و این ادمای احمق خیلی ازارم میدادن
فکرام وکردم وراهمو انتخاب کردم من ازدواج نمیکنم!
تهه تهش یه خونه میخرم و جدا زندگی میکنم
چندماهه این رویه رو پیش گرفتم وخیلی هم راضیم!
تازگیا به گل و گیاه خیلی علاقه مند شدم قبلا از گلا متنفر بودم!
چند هفته پیش یه گلدون حسن یوسف خریدم 10 روز پیشم سه تا کاکتوس کوچولو خریدم
دوتا کاکتوسم قبلا داشت که احتیاج به قلمه شدن داشتن
دیروز اولین قلمه کاکتوسمو زدم خدا کنه که بگیره و رشد کنه!
اگه درست شدن عکسشونو میزارم!
شایانم ی هفته پیش واسه بار سوم رفت ید درمانی امروزم اسکن هسته ای داره
که رفتن انجام بدن,90 درصد میگن که باید شیمی درمانی شه....
اصن یه روزی فکرشم نمیکردم در مورد برادرخودم این جمله رو بگم....
شیمی درمانی...
خیلی ترسناکه ...
امیدوارم جواب بده.
بابامم دیروز از بیمارستان مرخص شد وضعیت قلبش خیلی بدتر شده...
نمیدونم چی میخواد بشه ...
هم شایان هم بابامریضن چه کاری از دست ما برمیاد :(
چی بگم که هرچی بنویسم باز کسی نمیتونه حالمو درک کنه
یادم رفت که قرار گذاشته بودم باخودم دیگه حرفای منفی نزنم!
پس حرفای منفی ممنوع!
سرکارم همه چی طبق رواله,یه بچه دارم اسمش فرانک
16 سالشه با جثه ی 12 ساله و عقل 6 ساله خیلی هم عصبی و خود زنی شدیدم داره
کافیه یه چیزی باب میلش نباشه چنان خودشو میزنه که نمیتونی نگهش داری!
ولی خب چیزای خوبم داره یکیش اینه که عین طوطی میمونه و حرفاتو تکرار میکنه یا گاهی وقتا هم
تو ذهنش نگهش میداره و یه جایی ازاون حرف استفاده میکنه که از خنده میمیری!
حتما یه بار از حرف زدنش یه فایل صوتی میزارم که ببینید من ازدست این
وروجک بداخلاق چی میکشم!
دوستان
واسم دعا کنید که بتونم تصمیمامو عمل کنم!


۳ نظر ۱ موافق ۰ مخالف
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان