غلام رضای بی جنبه

اقا سلام علیکوم دارم

سعی میکنم یه کم بیشتر واسه وبلاگم وقت بزارم

چند روز پیش داشتم ارشیومو میخوندم و دیدم که

من قبل از اینکه سرکار برم چقد بیشتر تو وبلاگم بودم

و الان گاهی چندماه میشه و وقت نمیکنم

به وبم سربزنم خلاصه که میخوام به روزای اوج برگردم :)

اقا نگم براتون که این چند روز داشتم میمردم!

10 روز پیش از خواب بیدار شدم ودیدم یه چشمم

باد کرده کلا چشمم انداز عدس شده بود پلکم خیلی باد داشت

انگار که زنبور نیش زده باشه ولی خب جای گزیدگی هم نبود

تا شب با شامپو بچه شستمش یه کم بهتر شد و

دوروز بعدم کلا خوب شد چند روز بعد اون یکی چشمم

درد میکرد ولی ظاهرش طبیعی بود فرداش اینم باد کرد

ولی بدتر از قبلی هرلحظه هم بد تر میشد قبلی درد نداشت

این دردش امونمو بریده بود من قبلا سابقه ی گل مژه هم نداشتم

په برسه به بیماری چشمی این مدلی اون روزم قرار بود

برم دیدن همکارم که 3 ماه پیش بچه ش به دنیااومده

و واسه کادو زایمانش ابروهاشو تتو کنم چون چندبار

قرار گذاشتیم و کنسل شد اگه اون روزم نمیرفتم ناراحت میشد

خلاصه اقا رفتم و با چشم باد کرده و دردشدید

واسش تتوشو زدم و ازاونجام یه راست رفتم دکتر

من کلا اهل دکتر رفتن نیستم دیگه ببینید

تو چه وضعیتی بودم که خودم رفتم دکتر ,

چندتا قطره و پماد و شامپو.ی مخصوص واسم نوشت

دوروز بعد از استفاده داروهام خوب شدم

اقا هنوز دوروز نشده بود که پریروز سرکار حالم خوب بودا

از بعداز ظهر به بعد یهو یه گلو درد خیلی شدید اومد

سراغم در حدی که اب دهنمم نمیتونستم قورت بدم

بعدشم تب و لرز شدید خلاصه نگم براتون

که مردم و زنده شدم تا کارای اونروزو تموم کردم

دیروز که میخواستم بیام خونه دیگه کلا صدایی

وجود نداشت ونمیتونستم صحبت کنم رفتم پیش

همون دکتر مرکزمون ویزیتم کرد و اومدم خونه

تا دوساعت که نمیتونستم از زیر پتو در بیام بیرون

بعدم بابا رفت داروهامو گرفت و رفتم دوتا پنیسیلین زدم

و داروهامم خوردم الان خیلی بهترم

یعنی تو عمرم اینجوری مریض نشده بودم

از یه طرفم سرکار یه دست گل به اب دادم که امیدوارم

شیفت بعدی حل شده باشه یه پسره س که روانشناسه و

چندماهه اومده مددکار اونجا شده چون هم مددکارای

قبلی مارو خیلی اذیت میکردن من همون اول بسم الله

به یکی از بچه هام یاد دادم به این پسره بگه اقا غلام!

اینقدرم این بچم بامزه س که نگو

یه مدت هی بهش میگفت اقا غلام تا اینکه پسره گفت

نازی من اسمم رضاس بهم بگو رضا نگو غلام

پسره که رفت منم به نازی گفتم نازی میدونی اسم این اقا چیه؟ اسمش غلامرضاست!!!!

اقا حالا نازی بهش میگفت غلامرضا ماهم هی هر هر بهش میخندیدم

تاااااا اینک پسره شروع کرد به تحقیق و تفحص که کیه که داره اینارو به نازی یاد میده!

و تهش رسید به اینجانب!!!!!!

به یکی از بهیارا گفته بود من میدونم کار کیه یا خودش باید بیاد عذر خواهی کنه!

یا واسه سه تا مادریار گزارش رد میکنم!!!

اقا چشمتون روز بد نبینه رفتم گفتم اقای شفاعی

من شناختی رو شما نداشتم نمیدونستم چه جور ادمی هستید

همچین چیزیو یاد نازی دادم ازتون عذر میخوام!

پسره هم گفت از خنده های اولت میدونستم کار توعه!نکن این کارارو!!

خلاصه که به ظاهر ختم بخیر شد همه چی

اقا من جمعه رفتم سرکار همکارم گفت

که اره پسره دیروز شیپور برداشته دستش دادار دودور

که خانم چ که من باشم به بچه ش یاد داده به من بگه غلام!

منم دارم واسش حالا!

اقا پسره یه ساعت بعد اومد بهش گفتم اقای شفاعی

مگه من از شما عذرخواهی نکردم واسه چی داری همه جا پخش میکنی

به گوش مسوول من برسه واسه من خیلی بد میشه

گفت واسه چی واسه من اسم میزاری من به همه گفتم!

گفتم یه گزارش واسم رد کن تموم کن این قضیه رو!

توچشمام زل زد گفت نوووچ نمیکنم!!!

منم همون جوری گفتم هرجور راحتی هررررکاری دووووست داری بکن!

پسره هم یه نگاه بدجنسانه کرد و رفت!

منم به یکی از بهیارا که رو پسره نفوذ داره گفتم قضیه رو

ازش خواستم بره با این غلامرضای بی جنبه حرف بزنه دست از سر کچل من برداره! بهیاره هم باهاش صحبت کرده زنگ زد بهم گفت حل شد قضیه!

حالا باید فردا برم ببینم واکنش پسره چه جوریه!!!

خلاااااصه که اقا نکنید ازاین کارا که اخرش مث من نشید!

۱ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

...

سلام

اقا خوبید؟خوشید؟

من خوبم

بچه ها دارم یه کاری میکنم که قبلا درموردش اینجا حرف زدم ولی نشده

که بشه این بار هیچی نمیگم و شروع میکنم ایشالله که بشه

اگه شد میام واستون مینویسم

دعا کنید که بشه

که بتونم..

heartheart

۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان