سال نو مباااارک

اقا سلااام

سال نوتون مبارک باشه

امیدوارم امسال یه سال خیییییییلی خوب برای هممون باشه

این مدت که نبودم درگیر مراسم شایان بودم

اقا عروسی به خوبی برگزار شد و همه چی عالی پیش رفت

شب قبل عروسی عمه هام اومدن خونمون و حنابندون گرفتیم

تا ساعت 1 شب زدیم رقصیدم 

روز عروسی هم ساعت 6 صبح من باعروس رفتم ارایشگاه و ساعت 10 هم

شایان اومد دنبال عروس و رفتن

مریم خیلی خوشگل شده بود 

البته بماند که من پدر ارایشگر و سر ارایش مریم دراوردم

اینقدر که حساسیت به خرج دادم و سفارش میکردم که خوب درستش کنه

جوری بود که اخرش برگشت گفت خواهرشوهر مثل توندیدم 

که اینقدر رو عروسشون حساس باشه (:

ارایش ولباس من و مامان و سونیا هم عالی بود 

اولین بار بود اینقدر از ارایش و مدل موهام راضی بودم 

عروسی ساعت 7 شروع شد وتا ساعت 11 تو تالار ادامه داشت

بعدم فامیلای نزدیک اومدن جلوی در خونه یه مراسم اینجا داشتیم

یه ساعتم اینجا مراسم بود

بعدم مهمونا شایان و مریم و تا درخونه شون بدرقه کردن و رفتن

من زودتر رفتم توخونشون و براشون اسفند رو اماده کردم 

بعدم که اومدن ازشون چندتا فیلم گرفتم واسه چالشای اینستاگرامی

که مریم  میخواست درست کنه

اینکه زودتر رفتمم به درخواست خود مریم بود روز قبل ازم خواسته بود که

برم بالا و فیلمارو ازشون بگیرم اخه قرار نبود مهمونا توخونه بیان و قرار بود 

ازجلوی در برن

خلاصه مراسم تموم شد و فرداشم پاتختی بود 

بازم من زودتر رفتم خونه شایان و مریم و ارایش کردم وموهاشو درست کردم

واسه پاتختیشم یه ساعت دیواری بزرگ سفید خریدم

که به دکور خونه ش هم میومد

امروزم فقط خوابیدم هنوزم خستگیم در نیومده فک کنم باید یه هفته  دیگه هم بخوابم

دوتا خبرهم از سرکارم دارم که یکیش خوبه و یکیش بد

اول خبر خوب رو میگم 

اینه که اقا اون مسوول یزیدمون سر دروغایی که میگفته اخراج شد!

مث اینکه باید میداده دکترمون یه داروی مهم رو برای یکی از بچه های 

معلول اونجا که تازگیا فهمیدن سرطان سینه داره بنویسه که زودتر مرکز

تهیه کنه واسه مددجو اونوقت مسوولمون پیگیری نکرده بعداز یه هفته که

مدیریت فهمیده دارو هنوز تهیه نشده پیگیری کرده و موضوع رو فهمیده

مسوول ماهم برای اینکه خودش رو بی تقصیر نشون بده گفته من به

پزشک اونروز گفتم بنویسه دکتر گفته الان حال ندارم بنویسم!

بعد این فک نکرده زنگ میزنن از دکتر میپرسن و دروغش درمیاد!

حالا دکتر اونروز کی بوده؟ یکی از دکترای مرکز که خییییلی ادم حسابیه!

خلاااااصه اقا میفهمن دروغ گفته و یه داروی حیاتی برای مددجو بدحال 

سرطانی رو پیگیری نکرده که تهیه کنن ازهمه بدتر به جای عذر خواهی

و پیگیری باز شروع کرده به داستان گفتن و دروغ گفتن! 

اصن برام باور کردنی نیس که به این زودی ازدستش

نجات پیدا کردیم از بس که ادم بدی بود

دورو, دروغگو, بدجنس

خلاصه که اقا رررررفت

خبر بدم اینه که اقای ف هم اخراج شد

سر چی؟

سر اینکه یکی از مسوولا میخواسته با ماشین وارد مرکز شه

و اقای ف درب اصلی رو یک دقیقه دیر باز کرده!

اره اقا اون بنده خدا سر همچین چیز مسخره ای اخراج شد

باهاش که بعداز رفتنش تلفنی صحبت کردم متوجه شدم 

عمران خونده بوده و تصمیم داره دوباره کار خودشو شروع کنه

امیدوارم هرجاهس موفق باشه!

 

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف
سینا
۱۲ فروردين ۱۷:۰۷

سلام

واسه آقای ف خیلی ناراحت شدم طفلک

ببین اگه جاش خالی مونده واسه من این شغل رو سفارش کن

بگو بچه ی خوبیه

بگو مدرک روانشناسی و کامپیوتر هم داره ههه

دربونی خیلی هم خوبه

تازه من بیام اونجا تو هم راحت می تونی چیز میز رد کنی :)

 

 

پاسخ :

😁
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان