خدارو شکر

خدارو صدهزار بار شکر!

قرعه کشیم دراومد!

دیگه  مامان یه نفس راحت میکشه!

۶ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
His Love
۱۵ اسفند ۱۷:۰۸
چه خـــوب ^-^ خدارُشکر
مـــبارکه

پاسخ :

ممنوووون عزیزم!
امیرحسین
۱۵ اسفند ۱۸:۰۴

خب خدارو شکرررررررررررررررررررررررررررر

 

من دعا کردماا سیدم گرفت خخخخخخخخخ

 

شرینی بدین دیگه

پاسخ :

مررررسی که دعا کردی سید!!!!!

خاتون
۱۶ اسفند ۱۳:۴۶
سلام شادی جان.
چقدر خوب و عالی که حالت خوبه و شادی.تا باشه از این قرعه کشی ها :))))

پاسخ :

سلوووم!!!

واقعا این قرعه کشی تو بدترین زمان به دادمون رسید!

بانو
۱۶ اسفند ۱۴:۰۴
سلام شادی جانن
منم به وجد اوردی اتاقمو بتکونم 😊😊
عزیزم مبارک قرعه کشییی خیلی خوشحال شدم 
خوشحالم اتاقت خوشگل شددده میری به سوی سال جدید با حال بهتر و با کلی تغییر افرین به توووووووو
شادی راجع به بهنام بگم که حالتو کامل میفهمم ارزو راست میگه وقتی بفهمه بهونه ای نداره دیگه چیزی وجود نداره که واسطه ی بین تو و اون باشه میترسه و مرتب زنگ میزنه
درکت می کنم اما بعد که گریه هاشو دیدی دلت میسوزه 
از ادمی که تعادل نداره انتظار نداشته باش بفهمه و درست حرف بزنه
اون هر چی میگه از اینه که متوجه نمیشه اگه میشد تورو از دست نمیداد پس ذره ای واسه حرفاش ارزش قائل نشو 
چیزی از سال تحصیلی نمونده ان شاءالله که کار خوب بعدش پیدا می کنی
این محیط مهد جدا از حقوق کمش واست خوب بود بچه ها بی الایشن مثل بزرگترا نیستن 
واقعا مدیر چه طور جرئت می کنه به بچه ها بگه میزنم تو سرت !!!!! واقعااا که 
عزیزمی تو شادی 


پاسخ :

سلوووم عزیزم!!!!

اصن اتاق ادم که تغییر میکنه خود به خود روحیه ادمم عوض میشه حالا نمیدونم همه اینجوری هستن یا نه ولی من که این طوریم! اتاقمو یه کم خلوت تر کردم کامپیوترم گذاشتم زیر پنجره !به خستگیش می ارزید واقعا!

واسه قرعه کشی هم واقعا کار خدا بود تو این دست تنگی به نامم دراومد!قرض دادمش به مامان که بدهیاشو بده.

اووف راجع به بهنام نمیدونم چی بگم اسمش که میاد یاد همه اون اتفاقای خوب و بد میفتم و اعصابم بهم میریزه..... من کلا امیدمو نسبت به اینده و ازدواج و زندگی خوب از دست دادم,نمیتونم خودمو گول بزنم

واقعیت اینه کسی که ضرر کرد من بودم ازاین به بعدم دیگه نمیتونم انتظار داشته باشم که یه پسر بیاد خواستگاریم ومنم همه اون شرایطی که دارمو بهش بگم خوب طرف مگه مغز خر خورده بایکی که یه سال زن یکی دیگه بوده ازدواج کنه شرط و شروطشم قبول کنه...

منم هنوز همون ادمم همونقدر مغرور که همیشه گفته یا مرگ یا زندگی ...

حاضرم تااخرعمرم تنها بمونم اگه قرار باشه همه چیز اونجور که میخوام نباشه,به این که فکرمیکنم میبینم من

واقعا اینده ای ندارم...

بیخیال...

مهدم اره با بچه ها بودن خیلی خوب بود واقعا باعث شد بعداز طلاق سرم گرم شه و حداقل افسرده نشم

ولی خب من راجع به رفتارای مذخرف مدیر مهد زیاد اینجا ننوشتم اون تنها مورد ازار دهنده بود تو مهد!!!

با بچه ها که اینقدر بد حرف میزنه و اینقدر بلند سرشون داد میزنه که میان تو بغل من قایم میشن ادم دلش

میسوزه واسشون واقعا.

راستی از دانشگاه تو چه خبر؟؟؟همه چی خوبه؟

امیرحسین
۱۶ اسفند ۱۷:۵۰

سلام ببخشید ی سوال دارمم

شما ک ساکن تهرانید پیروزی چطور جایی خوبه؟؟؟

بالا شهره پایین شهره؟؟؟ چطوریاستتتتتت

خوبه برا زندگی؟؟؟؟؟؟

پاسخ :

ما تهران نیستیم!ما شهریاریم!!!!

بانوافرین
۱۷ اسفند ۰۰:۲۲
اول اینجا کامنت بذارم بعد برم پستتو بخونم
سلام عزیز دلم
دانشگاه اره خوبه ولی نه به اون دلنشینی که فکر می کردم رشته ای که فقط توش مریضیه ادم هاست هنوز که بیمارستان نرفتم اما جز بیماری چیز دیگه ای نیست شادی و منم به شدت حساسم 
بیچاره بچه ها که خونواده شون اعتماد کردن خوبه که تو هستی فعلا
افرین دعای خیر مادرت میشه بدرقه ی راهت
من دیگه اسمشو نمیارم اعصابت به هم بریزه 
اخ که چه قدر باهات حرف دارم 
شادی الان این دوره زمونه اصلا اینجوری نیست
منم کمال طلبم میگه همه چی باید کامل باشه  
زن یکی دیگه ؟ دختررر خوب تو عینه دسته گلللی 
یه جوور میگی انگار دوتا شکم داشتی تا حالا
دختر خوب خونواده دار سالممممممممم که اصلا تو این دوره زمونه نیست اصلاا نیست همه مشکل دارن همممممممه حتی اونایی که فکرشم نمی کنی 
دختر شاغل و مستقل 
می خوای درس بخونی
انقدررر جو خونواده ت خوبه صمیمی هستین با خواهر برادرت 
من می خونمت لذت میبرم 
کاش می تونستم بهت نشووون بدددم
شادددی انقدر دخترا هستن که دختر نیستن با یه عاااالمه ادم ارتباط داشتن وااای چه ازدواجایی کردن شدن تاج سر
 تو این دوره زمونه دختر سالم کجاست
وبلاگا هم که همش شعارن و دروغ 
میام سر فرصت میگم بهت
٨٠٪‏ دوروبریام دختر نبودن ازدواج شاهانه کردن 
شادی یه چیزی تو جووونی خوب همه چی تموم و مجرد اون اومد خواستگاریت ایا نکات مثبتت رو دید ؟ تو که قبلش ازدواج نکرده بودی .ایا قدر دونست ؟ شادی جان مرد اگه مرد باشه به این چیزا کار نداره عاشق میشه و میگه گذشته کدومه؟ مهمه الان و قدرتو می دونه
اما اگه مرد بد باشه زنش ملکه هم باشه زنش رو بی ارزش می کنه 
تو از همه کسایی که میبینی باید بیشتر اعتماد به نفس داشته باشی 
دیگه اینجوری نگو خیللی چیزا میام واست تعریف می کنم تا شاخ در بیاری
اطرافیان خوودم حتتی 

پاسخ :

سلووووم عزیزم!!!!

 ایشالاکه قشنگیای رشتتم کم کم به چشمت بیاد و تلخیاشم واست شیرین شه!

مهدم که اره واقعا پدر مادرا اعتماد کردن و نمیدونن تومهدا چه اتفاق ایی میفته!مدیرمهدم دقیقا حواسش هست از یه ربع مونده به اومدن پدرمادرا دنبال بچه هاشون مدیر مهد مهربون میشه تن صداش میاد پایین!!!

خب من این چیزارو با چشم خودم میبینم واقعا دراینده نمیتونم اعتماد کنم بچه مو تو مهدی بذارم که دوربین مداربسته نداشته باشه!خودمم نمیگم اره من خیلی خوبم منم عصبانی میشم واسه کارای بدشونم تنبیه

درنظر گرفتم مثلا میگم اگه هرکی حرف بد بزنه نمیذارم بره سرسره بازی!یا اتاق بازی نمیبرمش!!!بچه ها هم

نقطه ضعف منو میدونن میان بوسم میکنن میگن ببخشید منم دلم میسوزه میبرمشون!!!!!ولی خب عصبانی هم میشم قهرم میکنم باهاشون!!!

من حرفاتو قبول دارم عزیزم دخترعمه خودم که درباره ش نوشتمم الان یه زندگی خوب داره بااینکه هزار تا کثافت کاری کرد ولی خب اینا همش شانسه!!

همونطورکه دخترسالم کمه پسرخوبم کمه خوت میدونی الان توجامعه ما طرز فکر پسرا چه جوریه هزارتاکارمیکنن اخرشم دنبال یه دختری هستن که افتاب مهتاب ندیده باشه!پسرخوب هست ولی کمه!

امروز ارزو درباره ی یکی از دوستاش حرف میزد که طلاق گرفته بعداز یه سال زندگی میگفت دوستش تعریف میکرده اینقدر شوهرش اذیتش میکرده و این به خانواده ش نمیگفته که پسره یه روز ساعت7 صبح میخواسته بره سرکار نسرینم خواب وبیدار بوده میگفته خودم دیدم شوهرم رفت تو اشپزخونه همه پنجرهارو بست شیرای گازو بی سرصدا باز کرد و ازخونه رفت بیرون نمیدونست من بیدارم ودارم میبینم!

میگفت باخودم گفتم بذاربمیرم راحت شم ولی باخودم گفتم من بمیرم پدرومادرم چی؟اونا گناه دارن!میگفت پاشدم شیرای گازو بستم و دوباره خوابیدم.میگفت شوهرم اونروز ساعت 12 شب اومد خونه ببینه من مردم یانه...

حالا اون دختره رو من دیدم واقعا خانومه اینقدر نجیب و اروم بود که واقعا انصاف نبود همچین بلاهایی سرش بیادهمش به شانسه ادمه!

میترسم سرمنم همچین بلاهایی بیاد میترسم به خودم لعنت بفرستم که چرا بهنام و تحمل نکردم....

 

 

 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان