خونه ی ما یه خونه سیاه
ازاون خونه ها که مدام تو جنگن
از بچگی شایان نورچشمی خانواده بود
تبعیضای مامان اینقدر ضایع بود که کل فامیلم فهمیده بودن
وقتی هم که شایان مریض شد دیگه مامان میگفت همه
باید شایان و رو سرشون بزارن
خداروشکر خوب شد ،خداروشکر نامزد کرد
ولی همچنان مامان همون ادمه با این تفاوت که الان زن شایانم
اضافه شده!یعنی ما باید هم شایان رو بزاریم رو سرمون هم زنشو
که یه وقت شایان ناراحت نشه!
حالا مریم واقعا دختر خوبیه من ازش بدی ندیدم
همه جوره احترام میزاره و همه جوره هم بهش احترام میزارم
ولی وقتی مامان باید و نباید میزاره ادمو روانی میکنه
سونیا که کلا لج کرده و هرچی مامان میگه برعکسشو انجام میده
منم که هرچی از نظر خودم درسته رو انجام میدم
ولی مامان نمیدونه با این کاراش چه تخم کینه ای تو دل ماها کاشته...