اقای نچسب😁

یکی از چیزایی که امروز دلمو خنک کرده رو میخوام براتون تعریف کنم

یه پسره هس تو مرکزمون تو قسمت انتظاماته

من و اون بدون هیچ دلیلی از هم خوشمون نمیاد 

تا حالا اتفاق شخصی هم بینمون نیوفتاده که علت این تنفر باشه 

دو سه باری اون زیر اب منو زده که باعث کسر ازحقوقم شده 

منم در مقابل تلافی میکردم 

کلا هم من ادمیم که در حالت عادی باهمه میگم و میخندم

مگه اینکه واقعا خوشم نیاد از طرف

از اونجام که از این خوشم نمیاد  و یه تایمی هم کارمون خیلی بهم میوفتاد 

نه اون با من حرف میزد نه من ولی خب من وقتی باید از بخش خارج میشدم

باید به اون میگفتم کجا میرم  که اون یاد داشت  کنه

و تو گزارشا بفرسته کیا کجاها رفتن

مثلا اگه کسی دیگه جلو در بود میگفتم سلام اقای فلانی خسته نباشی

من میرم مثلا مددکاری

اونم میگفت باشه ،خسته نباشید و یاد داشت میکرد

ولی روزایی که شیفت

اقای نچسب بود

تنها حرفی که بین من و اقای نچسب  رد و بدل میشد این بود که من از جلوش رد 

میشدم و تنها یه کلمه اسم جایی که میخواستم برم و میگفتم

مثلا نگاش میکردم میگفتم مدد کاری بعدم رد میشدم میرفتم

یا زنگ میزد بخش ، ورود کسیو اعلا کنه 

مجبور بود محترمانه حرف بزنه چون تلفنا شنود میشن 

میگفت سلام خسته نباشید اقای فلانی وارد بخش شدن 

میگفتم باشه و تتتتتتق تلفن و قطع میکردم.

اون میرفت میگفت خانم چ وارد شدنی کفشاشو تو مایع ضد عفونی نزد

به من تذکر کتبی میدادن 

من میرفتم میگفتم اقای نچسب ما میخواییم با مددجوها وارد شیم 

در و برامون باز نمیکنه ما مجبوریم خودمون باز کنیم  بعد اون تذکر کتبی میگرفت

(اخه دره بزرگه و باید با زور باز شه و وقتی مددجو باهاته نمیتونی دست

اونو ول کنی در و باز کنی ،البته من با انتظامات دیگه همکاری میکنم و

وقتی دستشون بنده خودم در و باز میکنم ،باهمه به جز اقای نچسب)

خلاصه اون زیر اب میزد من زیر اب میزدم 

این داستان ادامه داشت تا اینکه  هم من و هم اون ازاون قسمتا جا به جا شدیم

الان اون شده حراست جلو در اصلی که ما وقتی میخواییم کارت بزنیم و خارج شیم 

از کنار این رد میشیم 

بعد هم مسوول اون میدونه ما از هم خوشمون نمیاد 

هم مسوول من میدونه 

حواسشونم به جفتمون هست که اگه باهم به تنش خوردیم 

به جفتمون توبیخ بدن

اخه دوسه بار مسوولا بهمون تذکر دادن که کار به هم نداشته باشیم

خلاصه جفتمون هیچ جوره نمیتونیم حال همو بگیریم چون زیر نظریم

ولی خب وقتی میخوام از کنارش رد شم برم سوار سرویس شم اول 

اینکه با همکار کناریش سلام و احوالپرسی میکنم به این محل نمیدم

بعدم وقتی کسی کنارش نیس زیر لب یه جوری که هیچ کسی جز اون نشنوه

میگم اه این باز اینجاست😂😂😂😂

هیچ جوره نمیتونه کاری کنه دلم خنک میشه😂😂😂😂😂

امروزم این داستان تکرار شد  

یاد عصبانیت تو چشاش  میوفتم خندم میگیره🙈

نگید من بدجنسم اونم بد جنسه به خدا 😂😂

بعدا نوشت:اینو یادم رفته بود بگم

اون اول شروع کرد😂😂

 

 

 

 

۳ نظر ۳ موافق ۰ مخالف
bahar ....
۱۴ اسفند ۲۰:۳۳

گاهی اوقات واقعا از یه سریا خوشت نمیاد و دلیلش رو هم نمیدونی 

درکت می کنم 

پاسخ :

❤❤❤😁
لوک خوش شانس
۱۶ اسفند ۰۹:۱۰

😂😂 سنگ بزن بهش فرار کن 😂

پاسخ :

سنگ چیه با یه جمله اعصابشو یه روز کامل بهم میریزم😂😂😂
His Love
۱۶ اسفند ۱۰:۱۸

عینِ این رمان ـها آخرش عاشقِ هم نشین صلوات! :دی

پاسخ :

🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
خدا اون روزو نیاره 
اینقدر این ادم نفرت انگیزه 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان