تنهایی

امروز یکی از روزای سخت زندگیم بود

پاهام نمیومد بیام به سمت خونه

از سرویس پیاده شدم مسیری رو که باید با تاکسی رفت رو پیاده 

اومدم تا دیرتر برسم

کاش یه جا رو داشتم که برم

۴ نظر ۱ موافق ۰ مخالف
ناشناس
۱۱ بهمن ۱۱:۰۴
درک میکنم چی میگی واقعا درک میکنم. تنهایی و جایی و کسی رو نداشتن یکی از بدترین حس های دنیاست.

پاسخ :

💔
His Love
۱۱ بهمن ۱۲:۱۲

احتمالاً دروغ گفتم اگه بگم می ـفهمم و درک میکنم "خونواده پناهت و گوشه یِ دنجِ آرامشت نباشن" یعنی چی!

اما می ـتونم حدس بزنم چقد سخته ...

همیشه با خودم فک کردم من خیلی سنگدل ـتر از تو ام!

که اگه چنین برخوردایی می دیدم، دیگه این ـهمه بی منت و بی دریغ محبتمُ به پاشون نمیریختم!

ولی تو همیشه صبوری کردی و مهربونی ...

امیدوارم سختیا برات کمتر شه و قدرتُ بیشتر بدونن :*

اما تا میتونی مراقبِ خودت و به فکر خودت باش ♡

پاسخ :

قلبم شکسته
اونقدر حرفاییی که بهم زدن برام سنگینه که الان که تو خونه م
احساس میکنم تو اتیش نشستم 
هی به بابام میگم من نمیتونم دیگه
من میخوام برم
میگه تو بری من چیکار کنم 
آبان ...
۱۱ بهمن ۱۵:۵۳

می دونی ادم تصمیم میگیره بره ..بره جدا زندگی کنه 

ولی هزار تا چیز هستن که نمی خواهی اما مجبورت می کنند بمونی ..و ببینی عزیز ترین هات زخم ات مبزنند ..امیدوارم دلت اروم بگیره

پاسخ :

واقعا دوست دارم برم 
از ته دل..
ولی همون چیزا که میگی جلومو گرفته
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان