نمیشه به هییییییچکس اعتماد کرد.....

اقا سلام علیکم

ایییین همه وقت نبودم

ولی خب با خبرای بد نیومدم

حالم خوبه تقریبا!

این چند وقت شدید درگیر کار بودم

هم اینکه سرکارم کمبود نیرو هست و من مجبوربودم

هرماه به جای 10 شیفت 15 شیفت بمونم

تازه خونه میومدمم از خستگی

یه روز کامل رو میخوابیدم

حالا این وسطا اتفاقای جالب و گاهی هم عجیبی افتاد

که الان تعریف میکنم!

اره وسط این اضافه کارا من مشتری تتو هم میگرفتم و

تو اون سالنی که باهاش درصدی کار میکردم

میبردم

ولی با گرون شدن لوازم تتو دیگه نمیصرفید

تصمیم گرفتم قیمتامو بالا ببرم

بعد از اون طرفم من 30 درصد به سالن از هرکارم میدادم

صاحب سالن تا دید من دارم قیمتامو تغییر میدم

گفت عزیییزم اگه قیمتاتو بالاببری باید درصد منم

بالا ببریا .____.

شما فک کن من از هر 200 تومن 60 تومن میدادم به اون

بعد بازم میگفت بیشتر کن!

هیچی نگفتم ولی اومدم خونه و تصمیم گرفتم که

هر جور شده یه مغازه کوچیکم شده اجاره کنم

سونیا هم  کاشت ناخن بلده منم که همه چور خدمات

انجام میدم کاشت مژه هم که تازه یاد گرفتم

خلاصه اقا مغازه زدیم!

اسمشم گذاشتیم زیباکده انابل!

از انباردار مهربون که الان اسمش به انباردار خبیث

تغییر کرده

براتون بگم که نمییییدونید چیکار کرد!

اقا من بعداز اینکه جواب منفیمو بهش دادم دیگه

کاری باهاش نداشتم ,همدیگه رو هم که میدیدم اصن

حرفی نمیزدیم

منمرفته بودم تو فاز افسردگی و ناراحتی

که حیییف شد و وااای چه پسر خوبی بود:(

بعد تو همین دپرس بودنا یکی بهم پیشنهاد دوستی داد

که اصلا فکرشم نمیکردم!

انتظامات مرکز ما چندتا بخش داره که

توضیحش طولانیه حوصلتون سرمیره

کلی بگم که درب اصلی کارشون سخت تره

درب بخش ما کارشون راحتتره

یه پسره بود که انتظاماته قد بلند خوش تیپ

اصن یه وضعیییییی

ازاوانا که با لباس فرم انتظاماتم باز جذابن

این اینقد خوب بود که من سمتشم نمیرفتم

ولی خب من از اونام که باهمه خوبم و گرم برخورد میکنم

ازاونجایی که این پسره خیلی خوب بود و همه دخترا

روش کراش داشتن من اصلا سمتش

نمیرفتم

بماند که اونم باهمه خوب برخورد میکرد ولی

به هیچکسی رو نمیداد

چون خودم نمیخواستم نزدیکش بشم

 همیشه به همکارای مجرد به شوخی میگفتم

برید مخ اینو بزنید این حیفه رو زمین

بمونه نزارید از بخشای دیگه بیاد مخشو بزنن

:)))))

یکی از همکارام که شیفت فردای من بود واسمش

دخترک معصوم بود اونروزا

خیییلی از این خوشش میومد

حالا به این دخترک معصوم سابق و مارکبری فعلی توجه

کنید که نقش اصلی ایشونن!

اقا کلی بگم این پسره کم کم به بهونه های مختلف بهم نزدیک

شد و اول داستان کاری بود و بعد

پیشنهاد رابطه ی دوستی داد و الانم باهمیم

تقریبا 3ماهه

اسمش مصطفی

اصن فکرشم نمیکردیم منو اون یه روزی بخواییم باهم

باشیم

چون کلا فازامون فرق میکردن

ولی خوب این اتفاق افتاده و ما تقریبا باهم

خوبیم

این رابطه هم مثل بقیه رابطه ها تنش داره

ولی خب فعلا راضیم!

بعد شما فک کن با یه نفر تو رابطه ای و یه نفر دیگه

هی هر روز بیاد جلوت بگی کراشمه کراشمه!

توام مجبور باشی لبخند بزنی !

منظور از یه نفر همون دخترک معصوم سابقه!

تا اینجا من اصلا مشکلی ندارم خب خوشش میومده

دیگه گناه که نکرده

اعتراف تلخی م بکنم اینه که من اوایل رابطه م رو با مصطفی

فقط به خاطر فراموش کردن انباردار مهربون سابق

شروع کردم

ولی خب بعدا نظرم عوض شد

تو اون روزا میدیدم که دخترک معصوم سابق و مار کبری

فعلی انگار با انباردار خبیث رابطه دارن

چون ازهر حرفی که میزد نود درصدش

این بود که رفتم انبار اقای انباردار خبیث اینو گفتن

اقای انباردار خبیث اونو گفتن

یا مثلا میگفت اقای انباردار خبیث میگه اینکارو

بکنید بهتره!

10 درصد بقیه ش هم درمورد کار حرف میزد اون وسط

یه کراش کراشم میگفت!

بازم مشکلی نیس تا اینجا!

من و مصطفی خوش و خرم هر روز باهم حرف میزدیم

و همه چی خوب بود تا اینکه

6 مهر دیدم اقا یه پیام واسه من اومده که

توخیلی خبیثی و منتظر تلافی باش

زنگ زدم جواب نداد

پیام دادم جواب بده ببینم کدوم احمقی جرات کرده

همچین چیزی واسه من بفرسته

گفت به وقتش جواب میدم اونموقع دیگه دیر شده

شمارشو ذخیره کردم

دیدم عکس واتساپش که یه اقاس و منم نمیشناسم

گفتم مطمعن باش به کی پیام میدی من نمیشناسمت

گفت اتفاقا خوب میشناسی

اخرین پیامشم این بود که منتظر باش که تلافی کنم

و من به وقتش خنجرمو بهت میزنم

اقا اینو گفت من گفتم باشه توام منتظر باش

ببین من شکایت میکنم به جرم مزاحمت و تهدید

پیامو به بابام نشون دادم فرداش رفتیم شکایت کردیم

گفتن منتظر باشید که پیام واستون بیاد

منم اصلا به هییچکسی شک نداشتم

رفتم سرکار و همه چی نرمال بود تا 10 روز پش

که نگو از پلیس فتا به شمارهه پیام دادن که ازتون شکایت

شده

اقای انباردار مهربون سابق بهم زنگ زد

و گفت خانم چ کار من بوده پیاما

گفتم خیلی بیخود کردی همچین پیامایی واسه من فرستادی

اصلا علت کارت چیه من که به شما که خیلی محترمانه

جواب دادم....

دوستان مشتری زنگ زده باید برم مغازه

بعد از ظهر میام بقیه رو مینویسم

 

 

۱ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
RaCi naL
۱۸ آبان ۱۲:۱۰

سلام عزیزم خوبی ؟

چقدر داستانت جالب بود

خوشحالم که حالت خوبه ایشالا همیشه خوب باشی ×ـ×

پاسخ :

سلام قربونت عزیزم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان