ولنتاین


سلام

اقا من اومدم یه کمم بهترم 

این چند روز خیلی بی حوصله بودمو هی راه میرفتمو غر میزدم

ولی خب از دیروز بهترم

اول بگم که رژیم گرفتم و یه کم لاغر شدم بااینکه الان 3 روزه رژیمو رعایت

نمیکنم ولی تصمیم دارم ادامه بدم واین بار لاغر شم

حالا هی میگم چاقم الان فک میکنید که من100 کیلوام

باید 65 باشم ولی الان 75 کیلوام البته 79 بودما ازاول بهمن تاحالا شدم 75

اسفند و فروردین که سرکارخیلی شلوغه و  همه یا دارن خونه تکونی میکنن یا عید میخوان برن مسافرت

واسه همین مرخصی زیاده و نیرو هم کمه منم تصمیم گرفت این دوماه و مرخصی نگیرم وبیشترم اضافه کار

وایسم به جاش اخر فروردین دوتامرخصی بگیرم و برم خونه ی همون عمه کوچیکه که توختم

عموم باهاش اشتی کردم رودسر

واسه همینم این دوماه و اسممو باشگاه نمینویسم و توخونه ورزش میکنم اخه

از وقتی رژیممو شروع کردم بازوهام شل شدن همه میگن ورزش کنی درست میشه

حالا خدا کنه با ورزش درست شه

راستی ابروهامم میکرو کردم خیییلی خوب شدن اصن انگار ابروهای خودمه اینقدر که

ظریف کارشده حتی سرکارمم که تتو و هاشور ممنوعه اصن نفهمیدن

خلاصه که اقا خوشگل شدم

دانشگاهم که گفتم ثبت نام کردم حالا اخر فروردین جوابش میاد

ایشالله که همه چی درست شه

سرکارمم یه کم جو ارومتره دیگه همه چی رو سپردم دست خدا

یا اخراج میکنن یانه دیگه

حالا دوشیفت تا سرماه مونده یکم معلوم میشه اسفند و هستیم یانه!

این ماه یکم منو اضافه کار نگه داشتن و یکی از پدریارای اون شیفت  بهیار بخششون و

فرستاده بود سراغ من واسه خواستگاری!

بزرگترین مشکل این بود که بامن همسن بود و فقط 6ماه ازمن بزرگتر بود

ندیده گفتم نه من اصن نمیتونم با پسرای کم سن حرف بزنم طرف مقابلم

باید حداقل 6 سال ازم بزرگتر باشه

خلاصه پسره دوبار زنگ زد و چندبارم پیغام فرستاد

و وقتی دید جواب نمیدم رفت

همچنان تنهام

بعداز قضیه ی عارف اعتماد به نفسمو از دست دادم و واقعا

فکر میکنم برای هیچکس بس نیسم

تایکی میخواد بهم نزدیک شه فرار میکنم

دیروزم که ولنتاین بود من تاحالا ولنتاین نداشتم حتی اون موقع که نامزد بودمم

ولنتاین نداشتم:(

دیروزم از سرکار اومدم خونه خیلی خسته بودم خوابیدم تا ساعت 5

ساعت 8 داداشم زنگ زد گفت حاضر شید امشب میخوام به عنوان

کادوی ولنتاین ببرمتون بستنی اوازه بهتون بستنی بدم!

بستنی اوازه یکی از بهترین بستنی فروشیای شهریار

خلاصه منو مامان و سونیا رو برد بستنی خوردیم

کلی خوش گذشت

طفلکی رو دری های ماشینشو عوض کرده بود و خیلی خوشحال بود

امروزم مامان به عنوان کادوی ولنتاین بهم پول داد قبض خطمو بریزم!

اینجوری شد که ما خانوادگی ولنتاین و گذروندیم!

صبحم با شایان رفتیم به من رانندگی یاد بده اینقدر که من از رانندگی میترسم

از هیچی نمیترسم یه کم رانندگی کردم و بعدم با شایان

رفتیم پیتزا خوردیم و یه کنسولم شایان واسه ماشینش خرید

اینقدر که شایان ماشینشو دوست داره وقتی یه چیز کوچیکم واسه ماشینش میخره

مثل بچه ها ذوق میکنه بهش گفتم حقوقمو بگیرم واسه ماشینش باربند میخرم

کلی خوشجال شد

الهی که زودتر خوب شه...

راستی کلاس اموزش تعمیرات موبایل اسم نوشته و با علاقه داره کلاساشو میره

ایشالله مدرکشو بگیره واسش مغازه میزنیم

شایان خیلی به زندگی امید داره

ازخدا میخوام که مریضیشو شکست بده...

...

اقا من دیگه برم که هنوز لباسای فردا رو اتو نزدم

شبتون خوش





۲ نظر ۳ موافق ۰ مخالف
آبان ...
۲۶ بهمن ۲۱:۳۳
نمی دونم ..اعتماد کردن بعد از شکست سخته ولی امتحانش کن شادی ....

پاسخ :

🖤🖤🖤
samaneh rsl
۲۷ بهمن ۲۳:۲۲
این خوشگل خانومی که داره رژیم میگیره رو من دیدم 
هیکلش همینجوریشم به شدت قشنگه 😍❤️
خوشحالم که این پست از خبرای خوب پر شد 💜
بیشتر بنویس شادی قشنگ 🍇♥️

پاسخ :

ماچ بهت عزیزم❤❤❤❤
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان