دنیای ما مادریارا دنیای عجیبیه!
چرا؟
میگم بهتون...
در مورد ماها دوجور حرف میزنن
یه عده میگن خدا لعنتتون کنه شما بچه هارو تو اسایشگاه ها اذیت میکنید
کلا فکر میکنن ماها مسوول عذاب بچه هاییم
یه عده دیگه هم میگن خدا خیرتون بده شماها به این بچه ها لطف میکنید،
هیچکدوم از این حرفا درست نیست
ما واسه کاری که میکنیم پول میگیرم و به خاطر حقوقی که میگیریم وظیفه
داریم به این بچه ها رسیدگی کنیم
مورد اولم درست نیس چون ما بچه هارو عذاب نمیدیم
درسته که این مدل اسایشگاه ها کلا جای خوبی برای زندگی نیستن ولی
ماهم مسوول عذاب دادن بچه ها نیستیم
ما سر بچه ها داد میزنیم ،دعواشون میکنیم ،بهشون محبت میکنیم،باهاشون
بازی میکنیم گاهی باهاشون قهر میکنیم ،چون همه ی اینا کنار هم براشون لازمه،
این وسطا با بعضیاشونم رابطه ی احساسی شدیدی برقرار میکنیم،
اونقدر شدید که وقتی مریض میشن انگار خودمون مریض شدیم...
منم مثل همه ی مادریارا بعضی بچه ها بیشتر رفتن تو قلبم
اسم یکی از اون بچه ها نازنین بود
دختر غرغرو و بانمکی که ۱سال و نیم مادریارش بودم
اوووونقدر دوسش داشتم که اون اخرا که تو اون بخش بودم وقتی حال نازنین
بد میشد میشستم بالا سرش گریه میکردم
۲ سال و ۳ ماه بودم که بخشم عوض شده بود و ازهمونموقع دیگه ندیدمش
چراندیدم؟
چون بخشم عوض شده بود و اگه کسی بخشش عوض شه دیگه نمیتونه به بخش
قبلی سر بزنه....
دیروز ساعت ۱۲ ظهر یکی از همکارا زنگ زد و گفت نازنین عزیزم فوت کرده...
تموم لحظاتی که بهم میگفت مامان یادم افتاد...
طفلک بچه م...
این بار چهارمه که حس میکنم یه تیکه دیگه از قلبم کنده شده...
فاطمه ،یاسی،بی بی و دیروزم نازنین....
اره اقا گاهی وقتا قلب ما مادریارا بر خلاف قانونی که میگه نباید به بچه ها وابسته شیم
عمل میکنه....