کابوس.....

سلووووم

چقققققدر هواسرده!!!!!(ایکون گریه)

خداروشکراین تعطیلیاهم تموم شد , مردم تو روزای تعطیلشون استراحت میکنن و

گردش تفریح میرن اونوقت مامان من تو این چندروز مارو ازنفس انداخت بووخدا!

اونروز که به خاطر بارون نرفتیم امامزاده داوود

فرداش همچین هوا خووب بود که نگو!فقط خدا میخواست برنامه های مارو خراب کنه و

بشینیم تو خونه!

ما دوباره تو خونه تغییرات ایجاد کردیم و اونروزم وقت جابه جایی وسایل بود,

گفته بودم که خونه ما دو طبقه س و طبقه سومم یه اتاق واسه شایان درست کرده بودیم

یه اتاق 20 متری هم پارسال ساختیم واسه کارگاه خیاطی,

خیاطی قبلا طبقه اول بود که ما اجاره دادیمش و خیاطی رو اوردیم

طبقه سوم ,یه اتاقم تو راه پله پایین داریم که زیاد بزرگ نیس

ازوقتی که خیاطی رو اورده بودیم طبقه سوم مشتریا خیلی مشکل داشتن خیلیاشون

تا طبقه سوم نمیومدن واسه همین سوپرمارکتمونو از وسط نصف کردیم و

مامان دوتا چرخشو برد تو مغازه اتاق طبقه سومم شد واسه بابا

اتاق تو راه پله  هم شد اتاق خیاطی من,

خلاصه که اونروز مامان اینقدر ازم کارکشید که شب از بدن درد داشتم میمردم!

فکر کنید سه طبقه وسایل و ببری بالا و بیاری پایین(ایکون گریه )

حالا فرداشم که جمعه میشد دخترخاله مو شوهرش اومدن خونمون!

ساعت11 اومدن و دیگه بعدازناهار شایان قلیون درست کرد و نشستن باشوهردخترخاله

تخته بازی میکردن!

فیلم جشن نامزدیشونم اورده بودن نامزدیشون قبل از عید بود که بهنامم اومده بود

اون لحظه که هدیه هارو میدادیم منو بهنام دست ودست هم رفتم پیش عروس داماد...

بادیدنش تو فیلم حالم بد شد...

طفلی شایان تمام حواسش به من بود ببینه وقتی بهنام و تو فیلم میبینم

حالم چه جوری میشه!

مردونه روهم تا من رفتم اشپزخونه دیدم با چشم و ابرو اشاره کرد که نذارن!

من خوب بلد ادای ادمای قوی رو دربیارم ولی سرم بدجور درد میکرد,

اوناهم تا ساعت 4 موندن!!!!

وقتی هم رفتن من یه راست رفتم و تواتاقمو خوابیدم تا صبح!!!

 فرداشم که مهد,بعدازمهدم کلاس خیاطی داشتم کلاس و زود تموم کردم

ولی به ارزو گفتم بمونه نشستیم تا ساعت 6 غروب قلیون کشیدیم و حرف زدیم!

کلی خوش گذشت!

بهنامم که واقعا داره زارام میده, ای کاش میتونستم زمان و به عقب برگردونم...

دیشب یه خواب بد دیدم,خواب دیدم بهنام 6سال دیگه اومده با یه پسر بچه و

میگه این پسر من و توئه اونوقتی که تو طلاق گرفتی من تنهایی بزرگش کردم

همش میگفتم نه من که بچه ای به دنیا نیاوردم این بچه مال من نیست ولی اون میگفت

مال منو توئه ,نمیدونم چه جوری ولی قبول کردم بچهه مال منه

گریه میکردم و میگفتم چرا این همه سال بهم نگفتی چرا نذاشتی ببینمش,

الانم که دارم مینویسم بغض گلومو فشار میده تو خواب خیلی گریه میکردم

ولی بهنام خیلی خونسرد میگفت خودت طلاق گرفتی و بچه رو واسه من گذاشتی...

ازش پرسیدم پس اون نوزادی که چند سال پیش دست خواهرت بود

بچه من بود؟

با خنده گفت اره ..

میگفت خودت خواستی.....

 

۱۲ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
ghazaleh ...
۱۵ آذر ۲۰:۴۰
خانوم جاااان جانانه خسته نبااااااشی 

قربون دلت بانو جان خیر نبینه کسی که آزارت میده ♥

پاسخ :

قربووونت عزیزم!

آقای خاص
۱۵ آذر ۲۰:۴۸
ای بابا تو برو پیش روانپزشک... خیلی دیگه داری بهش فکر میکنی... دیوونه ت میکنه... ولش کن...

پاسخ :

اتفاقا تو فکرش بودم

دیانا
۱۵ آذر ۲۲:۲۹
بابا این پسره دلدرد داره تو خوابم ولت نمیکنه
چقد بهت بگم بهش فک نکن

پاسخ :

خخخخخخ!

ra nafas
۱۶ آذر ۰۰:۳۲
مرسی هنراهمی شادی جون


عزیزم شعر برای مهد داری که نمایشی باشه حرکت داشته باشه؟

پاسخ :

سلووووم!

اره یکی دارم که همیشه با بچه ها میخونیم  خیلی هم دوستش دارن

شعرو بنویسم حرکتاشو چه جوری نشونت بدم  ؟؟؟؟؟

ra nafas
۱۷ آذر ۰۰:۲۶
حرکتشو خودم درمیارم عزیزم

پاسخ :

طبل بزرگم خیلی قشنگه وقتی که میزنم اینجور صدا میده ,بامبیلو بامبیلو بامبیلو بامبیلو,بامبیییییییلوووو

(بچه ها با دست ادای زدن طبل و در میارن)

پیانویی دارم خیلی قشنگه وقتی که میزنم اینجورصدا میده دیندیری دیندیری دیندیری دیندیری ,دیندییییرییی

(بچه ها بادست ادای زدن پیانو در میارن)

ویلونی دارم خیلی قشنگه وقتی که میزنم اینجور صدا میده دندری دندری دندری دندری ,دندررررری

(بچه ها با دست ادای ویلون زدن در میارن)

اسب سفیدم خیلی قشنگه وقتی که راه میره اینجور صدا میده,یتیکو پیتیکو پیتیکو پیتیکو ,پیییتییییکو

(بچه ها ادای اسب سواری رو در میارن)

اما تفنگم توش یه فشنگه وقتی که میزنم اینجور صدا میده بنننننننگ!(پسرا این تیکه رو خیلی دوست دارن میتونی تا سه بار این تیکه رو بخونی)

(بچه ها بادست به سمت هوا شلیک میکنن)

 

 

الناز
۱۷ آذر ۰۰:۴۸
من الان جواب کامنت قبلیمو خوندم عزیزم. اون حق نداره بعد طلاق به تو زنگ بزنه میخواست خونرو به نامت نکنه...اون از خونش گذشته تا مهریه تو بده حالا چیشده که دوباره میخواد عقدت کنه. 
دیگه جواب زنگا و پیاماشو نده اگه برات خواستگار بیاد و بهنامم بیاد اختباف بندازه که باهاش حرف میزنی که عمدا اینکارو میکنه بد میشه خب.

پاسخ :

میدونی الناز گفتنش به حرف اسونه اینکه دیگه جوابشو ندم

من و بهنام از نظر احساسی خیلی باهم خوب بودیم که اون دعوای خانوادگی پیش اومد و درعرض یه روز جدا

شدیم, خیلی چیزاهنوزبینمون تموم نشده بود که یهو زندگیمون تموم شد

آقای خاص
۱۷ آذر ۰۰:۵۲
منم یه شعر بلدم (قسمت هله رو همه با هم میگن)
هله هله عبود

هله


عبود عرب بود

هله

زنش عجم بود

هله

خودش کچل بود

هله

دمپایی ابری

هله

دشداشه رنگی

هله

عمامه تکورد

هله

عینک ریبون


هله

موتور سوار بود

هله

سبزی فروش بود

هله

کپر نشین بود

هله

هفت تا پسر داشت

هله

گرازو وحشی

هله

مال یه قوم بود

هله

قوم سواری

هله

با کوفته کاری

هله

تا سیکل سواد داشت

هله

سیکلم به زور داشت

هله

شتر سوار بود

هله

عاشق بنز بود

هله

یه دونه خر داشت

هله

سیاه و زشت بود

هله
حموم نمی رفت

هله

میداد بوی نفت

هله

خودش که پیر شد

هله

خونه نشین شد

هله

یه سکته زد مرد

هله

قصه تمام شد

هله



پاسخ :

سلوووم!!!!

جدی اینو واسه بچه ها میخونن؟؟؟؟؟؟؟؟؟

صدف ..
۱۷ آذر ۱۷:۱۷
خداییش جابجا کردن وسایل سخته! خسته نباشید..
خوبه که داداشت حواسش بهت هست:)
شادی نمیخوای بری پیش یه مشاور؟ ناراحتم از این که واقعا نمیدونی باید چکار کنی!

پاسخ :

تازه وسایلا هرکدوم کلی وزنشون بود!!!!(ایکون گریه)

راستش هزینه ی هرجلسه مشاوره اینجا خیلی زیاده ,تماس گرفتم واسه 5جلسه 350 تومن!

فعلا نمیتونم برم

ra nafas
۱۷ آذر ۱۹:۳۲
مرسی عزیزم عالی بودش

پاسخ :

خواهش میکنم عزیزم تومهد که بچه ها خیلی دوستش دارن!

امیدوارم به دردت خورده باشه

ra nafas
۱۷ آذر ۲۲:۱۲
اره عالی بودش
معصوم
۲۲ آذر ۱۴:۱۸

خیلی    باحالی...................................

فیلم هندی زیاد میبینی؟ بجای اینکه خانم بعد چند سال با بچه برگرده آقا با بچه میاد؟

حتما در زمان جدایی باردار بوده بهت نگفته.... ناقلا نکنه بنده خدا رو .....

پاسخ :

خخخخخخ!!!!

اتفاقا خودمم وقتی بیدارشدم به همین موضوع فکر میکردم!!!!!!

شک کردم به خودم نکنه.....!!!!

معصوم
۲۳ آذر ۰۸:۲۵

شیططططططططططططططططططططططططووووووووووووووووووووووووووونننننننننننننننننننننننننننننننن

شادی خانم نمیخوای به من خیاطی یاد بدی؟

پاسخ :

شمااااهرسواالی در مورد خیاطی داری یپرس!!!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان