من هنوزم عکساتو دارم /قابن روی دیوار اتاقم

اقا سلوووم

خوبین؟؟؟من خنثی هستم نه خوبم نه بدم

کامنتاتون واسه پست قبل و خوندم خیلی منو ترسوند و خیلی هم به فکر انداخت

اگه واقعا مرتضی به من وابسته شه چی میشه؟؟؟

اگه حرفاش و حسش راست باشه چی؟؟؟؟

من میدونم نه بابام نه مامانم به هییییچ وجه مرتضی رو قبول نمیکنن

یا اصن خودم میتونم؟؟؟بعدا تو سرش نمیزنم؟؟؟

حالشو بدتر نمیکنم؟

نمیدونم......

بهنام دوروز بعداز اینکه تصمیم گرفتم با مرتضی باشم زنگ زد...

انگار حس کرده بود یکی دیگه داره میاد تو زندگیم....

چندروز پشت سر هم زنگ میزد و میگفت بیا بیرون ببینمت

میگفت دلم تنگ شده..

پریروز بهش گفتم من میخوام ازدواج کنم دیگه مزاحم من نشو,

گریه کرد....

خب اخه تو که اینقدر منو دوست داشتی چرا اونهمه عذابم دادی؟؟؟

چرا وایمیستادی به گریه م میخندیدی؟

چرا حرفامو باور نداری؟؟

حالم بد شد از گریه ش

یه پسر 28 ساله بخواد گریه کنه .....

مرتضی هم خیلی راجع بهش فکر کردم که اگه بهش امید الکی بدم ولی نشه اون حتما

داغون میشه ودوباره خودشو گرفتار میکنه

بهش واضح گفتم که قضیه ی ازدواج و کلا فراموش کنه و رومن به عنوان یه دوست

فقط حساب کنه ,از دستم عصبانی و ناراحته ولی همچنان باهم حرف میزنیم

حداقلش اینه که من حرف اخرو ازاول بهش زدم دیگه بقیه ش دست خودشه.

به بهنام خیلی فکر میکنم به مرتضی....

همش باهم مقایسه شون میکنم گاهی میگم بهنام بهتر بود گاهی میگم مرتضی....

فکر کنم دارم دیوونه میشم....

حرفای اخر بهنام بدجور منو بهم ریخته چند روزه دارم فکر میکنم که اگه من نباشم

دیگه اونم این همه عذاب نمیکشه ,

اگه نباشم فوقش یه مدت خانواده م و دوستام گریه زاری میکنن بعدم همه چی فراموش

میشه بهنامم بعداز یه مدت همه چیز فراموشش میشه و میره سراغ زندگیش

ولی به جاش من راحت میشم ,نمیگم خیلی بدبختم نه بدبخت نیستم خیلیا هستن

که میخوان جای من باشن ولی دلم اروم نیست ...

نه چیزی هست که وابسته ش باشم نه کسی ...

این بیکاری هم که دیگه داغون کرده منو کاری که به درد من بخوره نیست که نیست.

خیلی فکرم مشغوله یه بغض گنده تو گلومه انگار قرار نیست هیچی درست شه....

۹ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
آوا Sh
۰۸ ارديبهشت ۱۷:۱۸
سلام شادی جانم.
خوبی عزیزم؟
بابات بیمه داره؟
خوب ببین بابای میثم بیمه داشت خودش..چندین سال رو واریز کرده بود شخصا...بعدش برای قلبش باتری گذاشتن...و این که تمام مدارک پزشکیش رو برد بیمه و بعد از طی مراحلی از کار افتادگیش تایید شد.البته همه چیز بستگی به نظر اون کسی که پرونده رو نگاه میکنه داره که تشخیص بده این آدم به این پول نیاز داره یا نه..
خلاصه که الان تایید شده و هنوز پول بیمه رو بهشون ندادن اما گویا ماهی نهصد هزارتومن قراره بدن...
من از مراحل دقیقش اطلاع ندارم که چیکار کردن و دقیقا کجا رفتن.حتما میرم میپرسم و بهت میگم گلم.امیدوارم برای پدر شما درست بشه.
ولی تا اونجایی که میدونم برای درست کردن این بیمه هزینه ی زیادی نکردن...بیشتر از هزینه بر بودن زمان بر بود.
حتما بهت دقیقشو اطلاع میدم خانومی.روزت خوش.
آوا Sh
۰۸ ارديبهشت ۱۷:۲۰
اهوم منم برای عقد مینا نگرانم که بتونیم کادوی خوبی بهش بدیم که خدا نکرده سرشکسته نشه...به هرحال میثمم همین یه خواهرو داره دیگه..
فکر کنم نیم سکه بدیم عزیزم.چون چیزای دیگه گرون در میاد.حالا باز تا اون موقع با میثم مشورت میکنیم و باید ببینیم تا روز عقد چقدر پول دستمون هست.
فدای تو روزت خوش.
His Love
۰۹ ارديبهشت ۱۲:۵۵
هیچ تصمیمی رُ نباید عجولانه و سرسری گرفت! مخصوصاً تویِ این زمینه ـها
باید به همه شرایط فِک کرد ... به موقعیت ... همه جوانبُ باید خوب سنجید!

امیدوارمـ بهترین تصمیمـُ بگیرید !

پاسخ :

درسته 
ومن خدای تصمیمات عجولانه م
دیانا
۰۹ ارديبهشت ۱۳:۳۰
شادی از ته قلبم و با تمام وجودم ازت خواش میکنم دلتو از بهنام بکنو و به مرتضی و هیچ پسر دیگه ای هم دل نبند

پاسخ :

دلم با هیچکدومشون نیس
معصوم
۱۱ ارديبهشت ۱۴:۳۳
شادی جان خل شدی؟

پاسخ :

اهوووم
ناهید بانو
۱۲ ارديبهشت ۰۰:۰۲
نمیدونم نسبت به این حس هایی که داری چطور باید دلداری لازم رو بدم که تسکین کننده باشه
اما حال این روزای خودمم دقیقا چیزی مثل این حال توه که اگه وقت کنم حتما مینویسم
به نظر من قبل از همه چیز به اولین کسی که لازمه فکر کنی خودت هستی
اولویت اول با خودت هست که چی به نفعت هست و چی باب میلت هست و دوست داری همین عذاب وجدان نسبت به ناراحت نشدن بقیه باعث شده که ادمایی احساساتی مثل ما تو زندگی رنج بکشن و شکسته بشن
پس قبل هرچیز اولویت های خودت رو در نظر بگیر بعد به بقیه فکر کن

پاسخ :

ما اینکه فقط خودمونو در نظر بگیریم و به دیگران فکر نکنیم رو واقعا بلد نیسیم
معصوم
۱۳ ارديبهشت ۰۷:۳۶
راضی هستی؟ شغل و درآمدت خوبه ؟

پاسخ :

خداروشکر ,خیلی خوبه حالا ۴روزه دارم میرم ولی واقعا راضیم ,ازت ممنونم
معصوم
۱۵ ارديبهشت ۰۸:۵۵
انقدر سرت شلوغه که دیگه نمیای پست بذاری؟ خخخخخخخخخ

پاسخ :

خیییییییلیییییییییییییی !!!!به خدا چندروزه از خستگی اصن نمیتونم تلگرامو باز کنم چه برسه 
بیام وبلاگک
معصوم
۱۸ ارديبهشت ۱۲:۲۷
خدا رو شکر عزیزکم

پاسخ :

قربونت.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان