ادم سنگی

 امسال سال وحشتناکی  برای من بود

چه چیزا که ندیدم ،

چه احساساتی رو تجربه نکردم،

چه اتفاقایی برام نیوفتاد

و چه کارهایی که نکردم....

الان داشتم فکر میکردم

چه جوری دووم اوردم؟

چه جوری تاالان نمردم؟

انگار من از سنگ ساخته شدم....

 

 

 

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

..

تو هیچ برهه ای از زندگیم اینقدر از خودم بدم نمیومده

میرم سرکار ،کلاس زبانمو میرم 

امروز مژه کاشتم 

فرداهم قراره ماشینمو بزارم تعمیرگاه سرویس کنن

دارم زندگی میکنم

ولی دیگه خودمو دوست ندارم.....

فکر نکنم دیگه بیام و بنویسم..

۳ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

شاهان...

من ادم سنگدلی نیستم

همیشه احساساتمو تو خودم خفه کردم که

حال بقیه رو خراب تر نکنم

اونموقع که نامزدیم بهم خورد تنهایی گریه میکردم

وقتی فهمیدیم بابا قلبش مشکل پیدا کرده و فقط

۱ سوم قلبش کار میکنه  و هر روز و هر روز امبولانس

جلو در خونه بود دکتر میگفت دوماه بیشتر زنده نمیمونه

من تو خونه نقش ادم قوی رو بازی میکردم

گریه هام تنهایی بود تا روحیه خانواده رو خراب تر نکنم

وقتی رفتم تو بهزیستی جسم و روحم هر روز داغون تر

میشد گریه هام تنهایی بود 

شایان سرطان گرفت دکتر جوابش کرد من قلبم داشت میترکید 

ولی گریه نمیکردم مامان و دلدادی میدادم که شایان خوب میشه

پیش شایانم یه جوری رفتار میکردم که تو هیچیت نیس و

قراره  همه چی به زودی درست شه

من تنهایی قلبم تو اتیش بود ....

درد الانمون خیلی بزرگه اونقدر بزرگه که تو ذهن نمیگنجه...

شایان و مریم یه طرف داستانن که دارن میسوزن

مامان که هیچ جوره سعی نمیکنه خودشو کنترل کنه و

گریه هاش تموم نمیشه یه طرف دیگه داستان

اون بچه ای که تو عذابه یه طرف دیگه

من دیگه نمیتونم نقش ادم قوی رو بازی کنم

طاقت ندارم شایان و مریم و ببینم

نمیتونم مامان و کنترل کنم 

بابا با اون وضع قلبش داره داغون میشه

من نمیدونم چیکار باید بکنم....

 

۳ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

شاهان...

دیگه کاملا بی حس شدم

اصن دیگه منتظر هیچ خبر خوبی نیستم

خونریزی مغزی پسر شایان به حدی رسید که بچه

کامل فلج مغزی شده...

الهی بمیرم براش که چقدر قشنگ بود...

دکتر  گفته اون دیگه فقط یه تیکه گوشته......

گفت این بچه زنده نمیمونه ...

چه اتفاقی قراره برای شایان ومریم بیوفته؟

چه جوری با این درد قراره کنار بیان؟

۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

هیدروسفال...

پسر شایان 

از فردای روزی که به دنیا اومد خونریزی مغزی

پیدا کرد و این خونریزی گریدش بالاتر رفت

بچه هی بدتر و بدتر شد

الان ده روزه سر بچه داره بزرگ و بزرگتر میشه 

من تو بهزیستی خیلی بچه های این مدلی دیدم

که هیدروسفال شدن و مغزشون اسیب دیده

نمیدونم الان چه دعایی کنم 

فقط از خدا میخوام به شایان نگاه کنه.....

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

ای بولگ...

 

 

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

شاهان و شایلین

بچه های شایان نارس به دنیا اومدن

مریم تو ۲۹ هفتگی کیسه ابش پاره شد

و بچه ها۷ اذر به دنیا اومدن

الانم تو دستگاهن 

شایلین حالش خوبه خداروشکر  ولی شاهان

خونریزی مغزی داره و وضعیتش نگران کننده س

هر هفته دارن ازش سونوی سر میگیرن و

امروزم سونو داشت گفتن خونریزی فعال داشته

که الان غیر فعال شده 

حالا باید امیدوار باشیم خونریزی داخل سرش جذب بشه 

منم  بهترم بچه ها🖤

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

ای بولگ

ماه گذشته یکی از دردناک ترین

ماه های زندگی من بود 

احساساتی رو تجربه کردم که

وحشتناک بودن

قرص بود که پشت قرص میخوردم 

سرکار پوکساید خونه کلونازپام

اینقدر گریه کردم که گاهی فقط از خدا میخواستم

بتونم اشکامو‌کنترل کنم 

ولی نمیتونستم...

یه شب تا مرز خودکشی رفتم و میخواستم 

هرچی کلونازپام دارم باهم بخورم و واسه

همیشه بخوابم...

الانم خوب نیستم ولی حداقل دیکه گریه نمیکنم

قلبم اتیش گرفته  بچه ها....

 

 

۵ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

ای بولگ

من خودمو نابود کردم

هیچی از جسمم،روحم و روانم نمونده...

۴ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

ای بولگ پوشالی......

زندگی پر از اتفاقاییه که بهت درسای بزرگی میدن 

اون اتفاقا شاید تو اون زمان قلبتت رو بشکنن ولی 

بعداز اینکه اروم شدی میبینی چه درس بزرگی گرفتی 

حتی گاهی وقتا اونقدر اون درسی که پشت اون اتفاقه 

مشهوده که تو همون حال بدتم باز متوجه میشی که اون 

اتفاق چی بهت یاد داده ...

من این چند وقت خیلی چیزا یاد گرفتم 

قلبم خیلی درد گرفت ولی چیزای خوبی یاد گرفتم که امیدوارم

هیچوقت فراموششون نکنم

یکی اینکه ذات ما ادما تنهاست 

تو میتونی تو رابطه باشی،متاهل باشی ولی تنهایی

ذاتن هیچکسی اندازه خودت نمیاد نگران تو باشه و بهت 

اهمیت بده ،

هیچکسی نمیتونه مثل خودت به خودت دلداری بده و 

هیچکسی نمیاد برای تو دل بسوزونه 

هرچقدرم بهت نزدیک باشه .....

پس نباید به کسی تکیه کنی  ازش انتظاری داشته باشی

تو فقط خودت رو داری.

دومین چیزی که یاد گرفتم این بود که 

هیچوقت نباید ۱۰۰ خودت رو برای کسی بزاری 

چون نه تنها قدر دانت نخواهد بود 

وقتی مشکلی هم پیش بیاد تو چشمات نگاه میکنه و میگه

تو اگه کاری کردی برای احساسات خودت کردی 

و تو اون لحظه نمیدونی که  چی باید بهش بگی .....

سومین چیز اینه که از ادما برای خودت فرشته نساز

یه ادم رو اونقدر برای خودت بزرگ نکن 

که واقعا احساس بزرگی که و با بزرگیش

تورو بی ارزش کنه

و کنارت رو صندلی بنشینه و با تمسخر ترانه بخونه

تو بودی که فکر میکردی بدون تو نمیشه.....

امیدوارم هیچوقت فراموش نکنم این درسارو ؛

و در اخر بگم که من خوبم 

چندتا اشتباه جدید کردم که قلبمو فشرده ولی 

حالم اونقدر بد نیس که بنشینم و گریه کنم 

بیشتر یه کینه تو دلم به وجود اومده که اونم سعی

میکنم فراموش کنم...

 

۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان