برادرجان....

شایان برادر خوبی برای من نیست 

یعنی هیچوقت نبوده 

دستتو تا ارنج تو عسل بکنی و بزاری دهنشم اخرش ازت طلبکاره

این خصلت متوقع بودنش تقصیر مامانه 

کاری کرد که شایان فکر کنه هرکسی هرکاری براش میکنه وظیفشه تازه بیشترم 

باید بکنه!

باهمه ی اینا من خواهرشم و اخرین کاری که براش انجام میدم 

حضور تو عروسیشه 

بعداز عروسیش و رفتن به خونه خودش 

 رابطه ی من و شایان برای همیشه تموم میشه....

بگذریم...

امروز وقت دکتر داشتم ولی نرفتم حوصله نداشتم برم 

این بار سومه تو این ماه وقت میگیرم و نمیرم

زدم تو دیوار که لباس اجاره ای پیدا کنم 

بعد یه لباس دیدم که ازش خوشم اومد قیمتش ۵ تومن

اجاره ش ۲ تومن!

چه خبرههههههه!

به مامان گفتم همین  لباس و میدوزم نمیخرم اجاره هم نمیکنم

پارچه لباسی که انتخاب کردمم فک کنم حدودا یه تومن بشه

براتون عکسشو میزارم نظرتونو بگید 

مدل موهامم انتخاب کردم به ارایشگرمم پیام دادم

گفت خوبه به موهاتم میاد 

خب نظرتون چیه؟

خوبه به نظرتون؟

 

۴ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

عروسی اقا شایان

وام ازدواج شایان درست شده

با هزار تا داستان قراره قبل عید وامشو بهش بدن

قبل از ماه رمضونم عروسی میگیره

یعنی تو تعطیلات عید 

اینقدر این بشر کاراش هول هولکی بود پدر ما در اومد

یهو مامان گفت فردا خواستگاریه

رفتیم خواستگاری یهو تصمیم گرفتن ۵ روز بعد جشن نامزدی بگیرن

۵ نفر ادم از صبح میرفتیم بیرون تا شب در حال بدو بدو بودیم 

خیییلی اون چند روز خسته شدیم چون هیچ برنامه ریزی قبلی نداشتیم

به بهترین نحو برگزار شد ولی هممون خیلی خسته و داغون شدیم

۳ ماه بعدش قرار بود مامان بره عمل کنه بیاد بعد شابان عقد کنه

یهو شایان تصمیم گرفت که قبل عمل مامان عقد کنه

تو ۲ روز ما محضر اوکی کردیم وقت ارایشگاه گرفتیم برای خودمون و عروس

کت شلوار و دسته گل و هزار تا چیز دیگه رو تو ۲ روز انجام دادیم

اقا عقد کرد....

الان قرار بود بعد ماه رمضون اقا عروسی بگیره 

الان تصمیم گرفته یه یه ماه دیگه عروسی بگیره این تصمیم گیری ها مامان نقش

اول داره یعنی میشینن با شایان تصمیم میگیرن به حرف هیچکس هم گوش نمیدن 

حالا مامان گیر داده بود حنابندونم بگیرن 

به همه اجدادش قسم دادم مامان بیخیال حنابندون شو شب قبل عروسی کی الان

حنابندون میگیره ؟ ما اونوقت باید شب قبلشم لباس مجلسی بپوشیم ارایشگاه بریم

از خستگی میمیریم واسه فرداش که عروسیه 

بعدم لباس مجلسی خیلی گرونه ارایشگاهم هزینه ش خیلی میشه

اونوقت ما دوبار بریم ارایشگاه دوتا لباس بخریم؟

تازه فردای عروسی پاتختی هم دارن

فعلا قبول کرده 

حالا ببینیم امشب که قراره تصمیم گیری نهایی رو بکنیم چه اتفاقی میوفته

بعدم من الان گشتم دنبال لباس مجلسی واسه فامیل درجه یک 

که زیر ۵ تومن هیچی به درد بخور نیس

تصمیم گرفتم لباس مجلسی اجاره کنم

فردا صبح وقت دکتر دارم بعدش میخوام برم مزونای شهریار رو بگردم ببینم چیکار

باید بکنم ..

۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

زندگی رویایی🖤🖤

گفته بودم تازگیا اصلا از خودم خوشم نمیاد؟

زیاد جلو اینه نمیرم ،دوست ندارم خودمو ببینم

قیافه م معمولیه،نه زشتم نه خوشگل  

موهام مشکی و خیلی بلندِ

بلند تا زیر باسن

خیلی هم حجمش زیاده

اونقدر زیاد که وقتی اتوش میزنم تازه اندازه ی موهای 

ادمای عادی میشه

همیشه موهامو چند دور میپیچم و جمع میکنم بالای سرم

همیشه تپل بودم هیچوقت لاغر نشدم هی وزن کم کردم و بازم 

برگشتم به همون حالت قبل 

حرف زدنم زیاد دخترونه و با ظرافت نیس

بلد نیسم دلبری کنم و مثل دخترای دیگه خانومانه حرف بزنم

ولی همش میخندم 

سرکار من و یه ادم پر انرژی و خنده رو میبینن 

صدای خنده هام هیچوقت قطع نمیشه 

تو بدترین روزامم با مددجوهایی که بهم میگن مامان بازی میکنم و میخندم

به همشون یه لقب دادم 

سیب قرمز،کیوی،خرما سیاه،اناناس،خربزه،نخودفرنگی....

خودشون گاهی وقتا میان پیشم میگن مامان من چیه تو بودم؟

اهل دعوام و کسی بخواد بهم زور بگه تا جون دارم باهاش میجنگم 

من یه ادم معمولیم 

نمیدونم چرا تازگیا اصلا خودمو دوست ندارم

از موهام خوشم نمیاد

از حرف زدنمم خوشم نمیاد

از اینکه با اینکه حالم خوب نیس باز میخندمم خوشم نمیاد

میگم برم موهامو رنگ کنم؟

 بلوند کنم؟

باز رژیم بگیرم؟

یا موهامو کوتاه کنم...

.....

یکی از دوستام میگفت کتاب رنگ امیزی بزرگسالان بگیر 

نقاشیارو رنگ کن اعصاب ادم اروم میشه

۱۰ روز پیش از دیجیکالا دوتا کتاب رنگ امیزی گرفتم با یه مداد رنگی 

۲۴ رنگ 

امروز شروع کردم راست میگفت ادمو میبره به بچگیا

ادم حس میکنه همون بچه ۷ ساله س تو کلاس اول ابتدایی!

بعدا نوشت:سحر عزیزم کامنت اخرت خصوصی بود جوابتو تو کامنت قبلیت دادم💋

 

 

 

 

۳ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

اشکایی که به دریا وصله....

یه ماهه که حال روحیم خوب نیست 

این چند روزم دیگه خیلی بدترشدم

روزایی که سرکارم هیچ

روزایی که خونه م کلا روتختم 

ولی نمیخوابم فقط روتختم میمونم 

الان ساعت ۱۰ دقیقه به ۳ صبحه و همچنان اصلا خوابم نمیاد....

حوصله ی حرف زدن با دوستا و خانواده رو ندارم 

شدیدا احساس تنهایی پوچی و درماندگی میکنم

ولی نمیخوامم کسی نزدیکم شه

دائم دارم گریه میکنم 

به خاطره ر چیز مسخره ای اشکام میاد پایین

به خاطریه کلیپ تو اینستاگرام

به خاطر زخمی که چند ماه پیش لباس مجلسیم رو کمرم انداخت و جاش خوب نمیشه

به خاطر مددجویی که سرکار اژیته س و اروم نمیشه

به خاطر برس موهام که چند روز پیش شکست

به خاطر ماسک مویی که داشتمو تموم شده و الان ازش پیدا نمیکنم بخرم

کافیه یه چیزی پیش بیاد تا من شروع کنم به گریه کردن

نمیدونم چیکار باید بکنم که حالم بهتر شه....

این پست برای دیشبه فک میکردم تایید شده ولی نشده بود

الان تاییدش کردم

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

زندگی رویایی🖤

روز مصاحبه با یه دختره شماره رد و بدل کردیم

قرار شد اگه به اون یا من زنگ زدن به همدیگه خبر بدیم

امشب زنگ زد بهم گفت دیگه منتظر نباش ۳۰ نفر رو انتخاب کردن

گفتم تو از کجا میدونی ؟گفت تو بیمارستان اشنا دارم 

۳۰ نفر رو انتخاب کردم ماهام جزوشون نبودیم...

خب الان من چندتا سوال از خدای بسیار مهربون دارم

خدای عزیز وقتی۲۱ سالم بود طلاق گرفتم شما کجا تشریف داشتید که

بهم کمک کنید؟

وقتی یه محل بهم میگفتن دست خورده شما جز تماشا چیکار کردی؟

خدای مهربان ۲۲ سالم بود رفتم تو بهزیستی از بچه های معلول نگهداری کردم

وقتی دخترای همسنم دنبال گردش و تفریح بودن من داشتم پوشک 

عوض میکردم میشه لطفا بگی چه قدمی برای بهتر شدن شرایطم برداشتی؟

خدای عادل وقتی درخواست دادم برا ارتقای شغل و رد شد کجا بودی؟

شبایی که تا صبح خوابم نمیبره کجایی؟؟

این مصاحبه برای من یه اتفاق بزرگ بود میشد که تمام این چند سال 

جبران شه میشد که حالم بهتر شه 

میشه لطف کنی و بگی نمیشد این یه بار رو زحمت بکشی یه کمکی بکنی 

و مشکل من و حل کنی؟؟

حتما پس فردا مردیم جهنمم میخوای ببریمون😒

۳ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

اقای ف ۲!

درمورد اقای ف تحقیق کردم متاهله و بچه داره😑

خبری هم از ش نبود تا پریشب که شیفت بودم 

یه پیام برام اومد 

سلام شادی فردا قراره دوباره کیفارو بگردن چیزی همراهت نیست؟

قیافه من اون لحظه😑😑😑😑😑😑😑

شاااادی؟؟؟؟؟

اولش عصبانی شدم گفتم یه چی بگم حالشو بگیرم 

بعد گفتم بهتره محترمانه یه جوری حرف بزنم که دیگه غلط بکنه اسم 

کوچیک منو صدا بزنه

نوشتم سلام اقای ف شبتون بخیر 

خیلی ممنون خبر دادید

طول کشید جواب بده 

نوشته بود در هرصورت گفتم که یه وقت ازم ناراحت نشی 

نگی چرا نگفتی

چه پرررروووووو

نوشتم خیلی ممنون

نوشت خواهش میکنم شب بخیر!!!

فک نمیکرد اینجوری سرد جواب بدم 

فرداش این ماشینارو میگشت رسید به ماشین من درو باز کرد و

گفت سلام خانم چ 

بعدم سریع کارشو کرد و رفت

گفتم حالا شد همون خانم چ بگو تا منم حالتو نگیرم

اییییینقدر این ادم برای من قابل احترام بود 

الان اصصصصصلا ازش خوشم نمیاد 

نمیدونم چرا تا یه کاری برای یکی میکنیم سریع فاز برمیداریم؟

۲ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

هورمون ها🥴

برای درمان کیستم

یه مدته دارم قرصای هورمونی میخورم

از وقتی این قرصارو میخورم

هورمونام همه بهم ریخته و یه لحظه حالم خوبه یه لحظه دارم گریه میکنم

چند روز پیش یه پیج تو اینستا پیدا کردم که یه دختر و پسرن 

که پسره عمل تطبیق جنسیت انجام داده 

و قبل از عمل با دختره تو یه دانشگاه و خوابگاه بوده

بعد عمل میکنه و اینام عاشق هم میشن و ازدواج میکنن

اقا همه ی پستاشون عاشقانه س منم پستارو دیدم نشستم های های گریه میکنم

که وااای این دوتا چقد همو دوست دارم

یعنی اینقدر گریه کردم که نفسم در نمیومد ....

تازه این یه نمونه از حالات روحی نا متعادل من تو این چند ماهه

کی بشه این قرصا تموم شن 

مث دیوونه ها شدم۰۰۰۰

 

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

بلاگفا

میام تو صفحه ی اول بیان و میزنم وبلاگ های بروزشده

یه مشت وب تبلیغاتی و مذهبی و طرفدارای بازیگرای کره ای

حوصله م سر رفت 

دلم واسه بلاگفا و ادماش تنگ شده

قالبای خوشگلش....

شاید دوباره برگردم بلاگفا

۳ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

اقای ف !

اقا محل کار من بردن گوشی اندروید

ودوربین دار ممنوعه همه ما گوشی ساده داریم

اگه کسی گوشی اندروید بیاره و اینا پیداش کنن بار اول 

۵ روز کسر ازحقوق میدن و بار دوم اخراج میکن

قبل از کرونا وقت خروج از مرکز کیفای مارو میگشتن

گاها هم بازرسی بدنی میکردن

این ممنوعیتا فقط به گوشی ختم نمیشد

مثلا لوازم ارایش،و هرگونه قرص مسکن بدون تجویز پزشک

ممنوع بود 

کلا ما اجازه داشتیم تو کیفامون یه کرم ضد افتاب داشته باشیم

یه شارژر که اونم باید ورودشو ثبت میکردیم

یه کیف پول ،یه اسپری بدن ودیگر هیچ!

اگه چیزی جز اینا تو کیفمون بود ازمون میگرفتن و بعداز یه کسراز

حقوق و تعهد دادن بهمون میدادنش

دیگه کرونا که اومد گشتن کیفا کنسل شد 

مثل میخواستن پروتکلا رو رعایت کنن و پرسنل زیاد نزدیکشون نشن

رو این حساب از اول کرونا نگشته بودن دیگه و خیلیا گوشی اندرویدشون

رو قایمکی میاوردن،خیلیا از جمله من.......

اقاااااا روز چهارشنبه ما رفتیم داخل مرکز و شیفت و تحویل گرفتیم 

همکارایی که داشتن میرفتن رو جلو در گشته بودن بازرسی بدنی هم کرده بودن

اقا میگن جلود در قیامتی بود!

کلی گوشی و لوازم ارایش گرفته بودن از اقایونم قرص و هزار تا چیز دیگه

بعد مسوول کار گزینی که نفر دوم مرکز ماست ابرو حیثیت کسایی که 

چیزی همراهشون بوده رو جلو در میبرده اینقدر جیغ و داد میکرده

ماهم تو بخشامون بودیم کلی هم وسیله داشتیم باخودمون 

یعنی فردا که ما میخواستیم بریم هم قرار بود مارو بگردن!

بازرسی بدنی هم بکنن😐

منم هم گوشیم پیشم بود هم کیف لوازم ارایشم و هم ۴تا قرص ژلوفن!

در تلاطم افتادیم همه که چیکار کنیم اینارو کجا قایم کنیم 

من که دیگه دیدم هیچ راهی برای خارج کردن وسایلام ندارم گفتم نهایت چند شیفت

گوشیرو میزارم اینجا بمونه

دیگه شب شد گفتم بزار زنگ بزنم ببینم نگهبان جلودر کیه 

بپرسم ببینم فردا هم قراره بگردن یانه

دیدم یکی از نگهباناس که با من خوبه!یعنی کلا قسمت انتظامات همه بامن

خوبن ، گفتم اقای ف قراره فردا هم بگردن گفت اره گفتم عههه ماشینارو 

چه جوری میگردن؟ گفت اونایی که ماشین دارن هم کلا همه جای ماشین رو

میگردن همهههه جاشو!گفتم باااشه گفت چطور مگه چیزی همراهتونه؟

گفتم اره گفت چی گفتم یه چیز ممنوع گفت خب اینجا خیلی چیزا ممنوعه

گفتم نه اون چیزی که خیییییلی ممنوعه همراهمه!

گفت اوه اوه! گفت با ماشینت اومدی گفتم اره 

گفت میتونم وسایلات رو بگیرم و ببرم الان بزارم تو ماشینت

گفتم اخه دوربین پارکینگ چی؟

من ماشینمو دقیقا زیر دوربین پارکینگ  گذاشتم

گفت شما کاریت نباشه  ساعت ۱۱ و نیم میام جلوی در اصلی بخش 

بیارید بهم بدید سوییچتونم بدید میبرم میزارم تو ماشین بعدم

سوییچ و میزارم زیر در برید بردارید 

گفت اقای ف دمت گرم!

گفت خواهش میکنم خانم چ!

اقا اینکارو کردیم و من گوشیو لوازم ارایشامو دادم برد و بعدم سوییچ و برام اورد!

فرداشم با استرس از بازرسی بدنی و بازرسی کیف و بازرسی ماشین رد شدم!

و خوشحااال اومدم خونه!

اماااااااا این اخر داستان نیس!

اقای ف که یه اقای خیلی متشخص و مورد احترامه و ۹۹ درصد هم مطمعنم 

متاهله  انگااار از اونروز مدلش تغییر کرده!

و هرموقع منو میبینه میگه هرکاری داشتید به من بگید

😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑

فردا که برم سرکار میرم تحقیقات گسترده انجام میدم که این متاهله یامجرد

که اااااگه متاهل باشه حواسم باشه دیگه نزدیکش نشم!

۲ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

ولنتاین

ولنتاین همیشه برای من یه روز ناراحت کننده بود

همیییشه ولنتاین تنها بودم 

یعنی من هییییچ وقت یه ولنتاین عاشقانه نداشتم

نامزدم که بودم بازم ولنتاین نداشتم

همش تو جنگ و دعوا بودیم.....

همیشه نزدیک ولنتاین که میشه و مغازه پر از قلبو شکلات

و عروسکای قرمز میشه من قلب مچاله میشه!

منظورم  از تنهایی هم این نیس که ناراحتم از اینکه کسی تو زندگیم نیس

ناراحتم از اینکه یه رابطه ی عاشقانه ندارم

ازاون رابطه ها که دونفر قلبشون فقط واسه هم میزنه☹

 

 

 

 

 

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

دف....

وقتی کلاس دف رو نوشتم بابا هی مسخره م میکرد که تو ولش میکنی...

از حرص بابا سفت چسبیدم بهش

دوماه رفتم به زور 

زور نه از نداشتن علاقه از نداشتن وقت 

همش سرکار بودم وقتی هم خونه بودم وقت تمرین نداشتم

الکی میرفتم و استادم همش میگفت بدون تمرین نیا وگرنه هیچی یاد نمیگیری

این ماه بی پولی رو تو خونه بهونه کردم و گفتم میخوام واسه ماشین لاستیک بخرم

پول کلاس و نمیتونم بدم این ماه نمیرم ...

به کسی ربط نداره میرم یا نه ولی از اولش بابا میگفت 

تو این کلاس و ول میکنی 

دوست ندادم که بگه دیدی بهت گفتم ولش میکنی؟

بعداز عید دوباره اسممو مینویسم و میرم ....

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

رمزداده نمیشود(رمز قدیمی،اونایی که دارن بخونن)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

خواب...

از سرکار که اومدم 

خوابیدم مثلا میخواستم کل امروز و بخوابم 

والان یه ساعته که بیدار شدم 

کلا ۳ ساعت خوابیدم

میخوام دوسه تاقرص خواب بخورم و تا فردا بیدار نشم

حال روحیم اوکی نیس نه به خاطر اکس و این داستانا

کلا بهم ریختم و وقتی بهم ریخته باشم میتونم بشینم و

واسه ترک دیوارم های های گریه کنم 

باید بخوابم

وقتی خوابم حالم بهتره...

۸ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

کارای احمقانه

خدا امشبم به خیر بگذرونه 

من کلا افتادم رو دور کارای احمقانه....

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

مرگ طبیعی

دیشب بعداز کلی بحث بین قلب و مغزم

پاشدم رفتم طبقه پایین و با اب سرد صورتمو پاهامو شستم

بیشتر وقتا وقتی سر درد دارم پاهامو که با اب سرد 

میشورم حالم بهتر میشه دیشبم همینطور شد

چایی رو بخاری بود یه چای واسه خودم ریختم و یه پرتقالم

برداشتم اومدم تو اتاقم 

چایی رو که خوردم فاز دلتنگی پرید 

گفتم خوب شد پیام ندادما چه کار ضایعی میشد اگه پیام میدادم

بازم خوابم نمیبرد ساعت ۵ بود فک کنم تونستم بخوابم

ساعت ۸ باید میرفتم یه ازمایش میدادم که نرفتم 

یعنی حالشو نداشتم برم 

کلا امروز کار مفیدی نکردم فقط رو تخت ولو بودم

فردام سرکارم

دوباره افتادم تو فاز بی حوصلگی

از خودم خوشم نمیاد ،تو اینه به خودم نگاه میکنم اصن از خودم راضی

نیستم رژیمو کلا ول کردم

دستبندمم هنوز نفروختم که ادامه ی کار دندونامو انجام بدم

کلا حالم خوب نیس 

همش با خودم درگیرم 

همش باخودم حرف میزنم

میگم من که اهل خودکشیو این داستانا نیستم.تا اخرین

لحظه ی زندگیمم واسه بهتر شدن زندگی تلاش میکنم 

ولی خداییش دیگه خسته شدم کاش یه جوری بشه 

مرگ طبیعی خودش بیاد سراغم 

دیگا واقعا حال کار کردن ندارم

الان۹ بهمنه و فقط ۶ روز از حقوق گرفتنم میگذره

و فقط یه تومن از پولم مونده تا اخر ماه 

تازه ماشینمم ۴ تومن خرج داره

 

۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

بحران شبانه

ساعت ۴ و بیست دقیقه س

خوابم نمیره 

به شدت سردرد و حالت تهوع دارم

همش دارم به کارای احمقانه فک میکنم...

چند بار اومدم به اکسم پیام بدم دلم برات تنگ شده 

بعد گفتم نههههههه این غلط و نکن

دوباره دستم رفت پیام بدم

باز مغزم گفت نکن فردا بشینی گریه کنی جوابمو نداد 

اونوقت من بهت میخندم

قلبم گفت نهههه جواب میده

مغزم گفت ارررره حتما جواب میده دختره ی احمق 

حق نداری اینکارو بکنی ☹

فعلا مغزم پیروز شده

حالا ببینیم تا روشن شدن هوا و خروج از بحران دلتنگی شبانه

چه اتفاقی میوفته

خدا خودش کمک کنه خوابم ببره من حوصله ی افسردگی بعداز 

کارای احمقانه رو ندارم....

۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

مصاحبه..

تعداد کسایی که برای مصاحبه اومده بودن

۸۲ نفر بودن 

۲تا  خانم برای مصاحبه اومده بودن و دونفر دونفر میرفتیم برای 

تو اتاق و ازمون چندتا سوال میپرسیدن 

و مدارک رو نگاه میکردن و بعدم میگفتن برید باهاتون تماس میگیرم

من تقریا نفر ۳۰ رفتم داخل ازم چندتا سوال پرسید که خمه رو جواب دادم

سوالا جوری بود که کسی که کار کرده حتما میتونه جواب بده

و ۸۲ نفری که اونجا بودیم ۹۰ درصد شاغل بودن و خیلیاشون تو بیمارستان کار

میکردن  مسلما خیلیا جواب اون سوالا رو راحت میدن

بعدش میرن دنبال فاکتورهای مهم دیگه،سن کمتر سابقه کار تو بیمارستان و ...

از من جوونتر خیییییلیا اونجا بودن سابقه کار بیمارستانم که ندارم...

فکر نمیکنم دیگه بهم زنگ بزنن

اعصابم خورده از اینکه هی میری و باید منتظر باشی بهت

خبر بدن  خب همونروز یهو بگید اقا قبولید یا قبول نشدید...

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

استرس....

االان تو بیمارستانیم و توسالن کنفرانس نشستیم 

تعدادی که اومدن بالاتر از ۳۰ نفرن فک کن ۵۰ نفر یا شایدم ۵۵ نفر

تو این مرحله هم باز ریزش هست تا ۳۰ نفر اصلی انتخاب شن

خیلی استرس دارم 

 

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

مصاحبه

بچه هاااااا

من فردا ساعت ۹ صبح مصاحبه دارم

یعنی همه چی خوب پیش میره؟؟؟؟؟

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

من یکی از اون ۳۰ نفرم😍😍😍😍😍

من یکی از اون ۳۰ نفرم!!!!

باورتون میشه؟؟؟؟؟؟؟

دارم از خوشحالی بال در میارم 😍😍😍😍😍

امروز بهم زنگ زدن چهارشنبه ۹ صبح مصاحبه دارم

خدایاااااا باورم نمیشه😁😁😁😁

۴ نظر ۵ موافق ۰ مخالف
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان