خدارو هزاربار شکر اون سال مذخرف تموم شد
چه روزای بدی رو گذروندم
بچه ها نمیدونید چی کشیدم من تو ۱۴۰۲
دور باشه تا ابد همچین سالی...
انشالله ۱۴۰۳ سال رسیدن هممون به ارزوهامون باشه💝
خدارو هزاربار شکر اون سال مذخرف تموم شد
چه روزای بدی رو گذروندم
بچه ها نمیدونید چی کشیدم من تو ۱۴۰۲
دور باشه تا ابد همچین سالی...
انشالله ۱۴۰۳ سال رسیدن هممون به ارزوهامون باشه💝
امسال سال وحشتناکی برای من بود
چه چیزا که ندیدم ،
چه احساساتی رو تجربه نکردم،
چه اتفاقایی برام نیوفتاد
و چه کارهایی که نکردم....
الان داشتم فکر میکردم
چه جوری دووم اوردم؟
چه جوری تاالان نمردم؟
انگار من از سنگ ساخته شدم....
تو هیچ برهه ای از زندگیم اینقدر از خودم بدم نمیومده
میرم سرکار ،کلاس زبانمو میرم
امروز مژه کاشتم
فرداهم قراره ماشینمو بزارم تعمیرگاه سرویس کنن
دارم زندگی میکنم
ولی دیگه خودمو دوست ندارم.....
فکر نکنم دیگه بیام و بنویسم..
من ادم سنگدلی نیستم
همیشه احساساتمو تو خودم خفه کردم که
حال بقیه رو خراب تر نکنم
اونموقع که نامزدیم بهم خورد تنهایی گریه میکردم
وقتی فهمیدیم بابا قلبش مشکل پیدا کرده و فقط
۱ سوم قلبش کار میکنه و هر روز و هر روز امبولانس
جلو در خونه بود دکتر میگفت دوماه بیشتر زنده نمیمونه
من تو خونه نقش ادم قوی رو بازی میکردم
گریه هام تنهایی بود تا روحیه خانواده رو خراب تر نکنم
وقتی رفتم تو بهزیستی جسم و روحم هر روز داغون تر
میشد گریه هام تنهایی بود
شایان سرطان گرفت دکتر جوابش کرد من قلبم داشت میترکید
ولی گریه نمیکردم مامان و دلدادی میدادم که شایان خوب میشه
پیش شایانم یه جوری رفتار میکردم که تو هیچیت نیس و
قراره همه چی به زودی درست شه
من تنهایی قلبم تو اتیش بود ....
درد الانمون خیلی بزرگه اونقدر بزرگه که تو ذهن نمیگنجه...
شایان و مریم یه طرف داستانن که دارن میسوزن
مامان که هیچ جوره سعی نمیکنه خودشو کنترل کنه و
گریه هاش تموم نمیشه یه طرف دیگه داستان
اون بچه ای که تو عذابه یه طرف دیگه
من دیگه نمیتونم نقش ادم قوی رو بازی کنم
طاقت ندارم شایان و مریم و ببینم
نمیتونم مامان و کنترل کنم
بابا با اون وضع قلبش داره داغون میشه
من نمیدونم چیکار باید بکنم....
دیگه کاملا بی حس شدم
اصن دیگه منتظر هیچ خبر خوبی نیستم
خونریزی مغزی پسر شایان به حدی رسید که بچه
کامل فلج مغزی شده...
الهی بمیرم براش که چقدر قشنگ بود...
دکتر گفته اون دیگه فقط یه تیکه گوشته......
گفت این بچه زنده نمیمونه ...
چه اتفاقی قراره برای شایان ومریم بیوفته؟
چه جوری با این درد قراره کنار بیان؟
پسر شایان
از فردای روزی که به دنیا اومد خونریزی مغزی
پیدا کرد و این خونریزی گریدش بالاتر رفت
بچه هی بدتر و بدتر شد
الان ده روزه سر بچه داره بزرگ و بزرگتر میشه
من تو بهزیستی خیلی بچه های این مدلی دیدم
که هیدروسفال شدن و مغزشون اسیب دیده
نمیدونم الان چه دعایی کنم
فقط از خدا میخوام به شایان نگاه کنه.....
بچه های شایان نارس به دنیا اومدن
مریم تو ۲۹ هفتگی کیسه ابش پاره شد
و بچه ها۷ اذر به دنیا اومدن
الانم تو دستگاهن
شایلین حالش خوبه خداروشکر ولی شاهان
خونریزی مغزی داره و وضعیتش نگران کننده س
هر هفته دارن ازش سونوی سر میگیرن و
امروزم سونو داشت گفتن خونریزی فعال داشته
که الان غیر فعال شده
حالا باید امیدوار باشیم خونریزی داخل سرش جذب بشه
منم بهترم بچه ها🖤
ماه گذشته یکی از دردناک ترین
ماه های زندگی من بود
احساساتی رو تجربه کردم که
وحشتناک بودن
قرص بود که پشت قرص میخوردم
سرکار پوکساید خونه کلونازپام
اینقدر گریه کردم که گاهی فقط از خدا میخواستم
بتونم اشکاموکنترل کنم
ولی نمیتونستم...
یه شب تا مرز خودکشی رفتم و میخواستم
هرچی کلونازپام دارم باهم بخورم و واسه
همیشه بخوابم...
الانم خوب نیستم ولی حداقل دیکه گریه نمیکنم
قلبم اتیش گرفته بچه ها....