عشق اول من

 سلووووووم دوست جونیااام!!!

اینقدر سرم شلوغه  اصن وقت ندارم  بیام نت ،البته تبلتمم مشکل

پیدا کرده به زور یه صفحه روباز میکنه!

اصن من تو وسایلی که میخرم شانس ندارم تبلت قبلیم که نابود شد 

اینم از این یکی که  روچشمام نگهش میدارم و کلی هم خرجش کردم باز مشکل پیدا کرده

تصمیم دارم تو این چند روز یه گوشی بخرم!

 حالا بگذریم!!

این چند روز درگیر کارای مهد بودم ،کلی کاردستی درست کردم

واسه نمونه ،قراره هفته ای یه کاردستی یادشون بدم!!!!!

امروز روز اول مهد بود،وااااااااقعا خوب بود!!!

اصن امکاناتش هزار برابر از کانون بهتره ،همه چیش نظم داره!!!

روزای اول تایه هفته کلاس تق و لقه و هنوز بعضی مدارک ثبت نامشون تکمیل نشده

ساعت کلاس که تموم  شد و بچه ها رفتن یه پسر ۶ساله با مامانش اومد

پسره یه اخمی کرده بود که نگوووو و نپرس!!عصبانیم بود از دست مامانش

که  بیدارش نکرده بود بیارتش مهد!!!

نمیدونم چرا ولی با دیدن بچهه یه چیزایی تو ذهنم زنده شد،اصن حسم بهم گفت این

بچه همونیه که فک میکنم!!!

اسمش کمیل بود!!چشمای سبز و پوست سفید و موهای روشن!

فامیلیشو که از مامانش پرسیدم دیدم خودشه!!

همه ما تو سن سیزده چهارده سالگی درگیر یه حس بچگونه شدیم!

من ۱۳سالم که بود مثله همه ی دخترای نوجوون تو راه مدرسه عااااشق

 یکی شدم!یه پسری که ۶سال از بزرگتر بود !!!!

اخ که از مرور خاطراتشم یه لبخند گنده میاد رو لبم!!!!!

خلاصه من دوستش داشتمو اون نداشت!!!

تو عالم بچگی کلی کارای احمقانه واسه به دست اوردنش کردم!!!

بعد ۴سال که دیگه بیخیال شدم اون  دنبال این بود که توجهمو جلب کنه ! ولی هیچوقته هیچوقت

دوستم نداشت!

این بزرگترین شکست من تو عالم بچگی بود......

اسمش مرتضی بود!

یه پسر لاغر و سبزه با موهای بلند!

ازهمونموقع تاالان من همیشه از پسرای مو بلند خوشم میاد!!!!

بااینکه کمیل اصن شبیه مرتضی  نبود ولی منو یاد اون انداخت!

کمیل برادرزده ی مرتضی بود!!

خلاصه امرو ز کلی خاطرات جاهلیتمو مرور کردم!!!!

الان که به قدیم فکرمیکنم میبینم اونموقع چقدر رویایی فک میکردم!!

هیییییییی یادش بخیر..

۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

مهد دل ارام

سلوووم دوست جونیام!

دوستایی که واسه بار اوله وب منو میخونن لطفا اول برن وبم تو بلاگفارو

بخونن تا باهام اشنا شن ،چون اینجا ادامه زندگیمو مینویسم 

ازاول نمینویسم...

خداروشکر عمل بابا خوب بود الانم مرخص شده و خونه س 

فعلا هرروز باید پانسمان عملش عوض شه،فعلا خداروشکر مشکلی نبوده!

خودمم خوبم یه کار تو یه مهد عاااالی پیدا کردم،همه چیزش خوبه 

حقوقش زیاد نیس ولی باز از کانون بیشتر بهم میدن

کلاس خیاطیرو هم ادامه میدم شاگردامو از پنج مهر ماه میارم تو کارگاه

البته یواشکی!اخه تو کانون که بهشون اموزش میدادم  به اندازه  شهریه ی یه شاگردمم

حقوقم نبود.

بهنامم وضعش افتضاحه ،همه چی ش بهم ریخته  خانواده ش فهمیدن

خونه شو زده به نامم و منتظرن گیرش بیارن و پوستشو بکنن!!!!!!

کارشم که از دست داده،الان در به در دنبال کاره،خونه مادر بزرگشم دیگه نمیره

الان خونه دوستش میمونه،به بد روزی افتاده.

دلم خیلی واسش میسوزه..

۵ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

شروع سه باره!!

سلوووووم دوست جونیام 

این بلاگفای مسخره دیگه شورشو دراورده 

اون از وبلاگ یه ساله م که پرید ،الانم که دوباره قاطی کرده ،

احتمالا دوباره این وبلاگمم بپره....

حماقت بود که دوباره به بلاگفا اعتمادکردم،ازاین به بعد

اینجام و زندگیمو اینجا ادامه میدم!!!

پس سلوووووم خونه ی جدیدم!

ادرس وبلاگ اولمshadi-ch1994.blogfa.com

ادرس وبلاگ دومم که تا چندروز پیش توش خاطراتمو مینوشتمم اینه

Shadi-ch73.blogfa.com

۴ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان