اول اینجا کامنت بذارم بعد برم پستتو بخونمسلام عزیز دلم
دانشگاه اره خوبه ولی نه به اون دلنشینی که فکر می کردم رشته ای که فقط توش مریضیه ادم هاست هنوز که بیمارستان نرفتم اما جز بیماری چیز دیگه ای نیست شادی و منم به شدت حساسم
بیچاره بچه ها که خونواده شون اعتماد کردن خوبه که تو هستی فعلا
افرین دعای خیر مادرت میشه بدرقه ی راهت
من دیگه اسمشو نمیارم اعصابت به هم بریزه
اخ که چه قدر باهات حرف دارم
شادی الان این دوره زمونه اصلا اینجوری نیست
منم کمال طلبم میگه همه چی باید کامل باشه
زن یکی دیگه ؟ دختررر خوب تو عینه دسته گلللی
یه جوور میگی انگار دوتا شکم داشتی تا حالا
دختر خوب خونواده دار سالممممممممم که اصلا تو این دوره زمونه نیست اصلاا نیست همه مشکل دارن همممممممه حتی اونایی که فکرشم نمی کنی
دختر شاغل و مستقل
می خوای درس بخونی
انقدررر جو خونواده ت خوبه صمیمی هستین با خواهر برادرت
من می خونمت لذت میبرم
کاش می تونستم بهت نشووون بدددم
شادددی انقدر دخترا هستن که دختر نیستن با یه عاااالمه ادم ارتباط داشتن وااای چه ازدواجایی کردن شدن تاج سر
تو این دوره زمونه دختر سالم کجاست
وبلاگا هم که همش شعارن و دروغ
میام سر فرصت میگم بهت
٨٠٪ دوروبریام دختر نبودن ازدواج شاهانه کردن
شادی یه چیزی تو جووونی خوب همه چی تموم و مجرد اون اومد خواستگاریت ایا نکات مثبتت رو دید ؟ تو که قبلش ازدواج نکرده بودی .ایا قدر دونست ؟ شادی جان مرد اگه مرد باشه به این چیزا کار نداره عاشق میشه و میگه گذشته کدومه؟ مهمه الان و قدرتو می دونه
اما اگه مرد بد باشه زنش ملکه هم باشه زنش رو بی ارزش می کنه
تو از همه کسایی که میبینی باید بیشتر اعتماد به نفس داشته باشی
دیگه اینجوری نگو خیللی چیزا میام واست تعریف می کنم تا شاخ در بیاری
اطرافیان خوودم حتتی
پاسخ :
سلووووم عزیزم!!!!
ایشالاکه قشنگیای رشتتم کم کم به چشمت بیاد و تلخیاشم واست شیرین شه!
مهدم که اره واقعا پدر مادرا اعتماد کردن و نمیدونن تومهدا چه اتفاق ایی میفته!مدیرمهدم دقیقا حواسش هست از یه ربع مونده به اومدن پدرمادرا دنبال بچه هاشون مدیر مهد مهربون میشه تن صداش میاد پایین!!!
خب من این چیزارو با چشم خودم میبینم واقعا دراینده نمیتونم اعتماد کنم بچه مو تو مهدی بذارم که دوربین مداربسته نداشته باشه!خودمم نمیگم اره من خیلی خوبم منم عصبانی میشم واسه کارای بدشونم تنبیه
درنظر گرفتم مثلا میگم اگه هرکی حرف بد بزنه نمیذارم بره سرسره بازی!یا اتاق بازی نمیبرمش!!!بچه ها هم
نقطه ضعف منو میدونن میان بوسم میکنن میگن ببخشید منم دلم میسوزه میبرمشون!!!!!ولی خب عصبانی هم میشم قهرم میکنم باهاشون!!!
من حرفاتو قبول دارم عزیزم دخترعمه خودم که درباره ش نوشتمم الان یه زندگی خوب داره بااینکه هزار تا کثافت کاری کرد ولی خب اینا همش شانسه!!
همونطورکه دخترسالم کمه پسرخوبم کمه خوت میدونی الان توجامعه ما طرز فکر پسرا چه جوریه هزارتاکارمیکنن اخرشم دنبال یه دختری هستن که افتاب مهتاب ندیده باشه!پسرخوب هست ولی کمه!
امروز ارزو درباره ی یکی از دوستاش حرف میزد که طلاق گرفته بعداز یه سال زندگی میگفت دوستش تعریف میکرده اینقدر شوهرش اذیتش میکرده و این به خانواده ش نمیگفته که پسره یه روز ساعت7 صبح میخواسته بره سرکار نسرینم خواب وبیدار بوده میگفته خودم دیدم شوهرم رفت تو اشپزخونه همه پنجرهارو بست شیرای گازو بی سرصدا باز کرد و ازخونه رفت بیرون نمیدونست من بیدارم ودارم میبینم!
میگفت باخودم گفتم بذاربمیرم راحت شم ولی باخودم گفتم من بمیرم پدرومادرم چی؟اونا گناه دارن!میگفت پاشدم شیرای گازو بستم و دوباره خوابیدم.میگفت شوهرم اونروز ساعت 12 شب اومد خونه ببینه من مردم یانه...
حالا اون دختره رو من دیدم واقعا خانومه اینقدر نجیب و اروم بود که واقعا انصاف نبود همچین بلاهایی سرش بیادهمش به شانسه ادمه!
میترسم سرمنم همچین بلاهایی بیاد میترسم به خودم لعنت بفرستم که چرا بهنام و تحمل نکردم....