پرازتشویشم......

سلووم

امروز بهنام و دیدم

دیروز ظهر بهم پیام داد که خانم محترم دوباره به من پیام دادید مگه نگفتم

شماره منو از گوشیتون پاک کنید

منم فرستادم شماره شما خیلی وقته از گوشی من پاک شده من به شما هیچ پیامی ندادم

دیگه مزاحم نشید .

دیگه یکی من گفتم یکی اون گفت که اخرش گفتم عاشق چشم و ابروت نیستم بهت پیام بدم

اونم گفت عاشق چشم وابروی من زیاده نیازی به شما نیست!!!

به مامان گفتم داره پیام میده و اینجوری میگه مامانم گفت بهش بگو کسی دیگه تو

زندگیم اومده دیگه مزاحمت نشه منم همینو واسش فرستادم

کلا فازش عوض شد مثل اسفند رو اتیش بالا پایین میپرید هی میپرسید کیه و باهاش

حرف میزنی؟؟

منم هرچی میپرسید میگفتم به شما ربطی نداره یهو گفت یه کار مهم باهات

دارم باید ببینمت گفتم نه و دیگه جواب پیاماشو ندادم .همه حرفامون با پیام بود چون من

شمارشو گذاشتم تو لیست رد نمیتونه بهم زنگ بزنه.

یهودیدم تلفن خونه زنگ خورد جواب که دادم بهنامه گفت اگه همین الان

جوابمو ندی تاصبح به خونتون زنگ میزنم منم میترسیدم بابا یاشایان

بیان بالا و این زنگ بزنه واسه همین مامان گفت جوابشو بده ببین چی میگه

گفت یه کار واجب باهات دارم فردا بیا ببینمت بعدش دیگه هیچ کاری باهات ندارم

اینقدر زنگ زد و پیام داد که مامان گفت برو

اولش اصرار میکرد بیا تو اون خونه ببینمت گفتم به هیچ وجه پامو اونجانمیذارم

خیلی سعی کرد منو بکشه اونجا ولی گفتم نه

ساعت12رفتم شهریار و اونم اومده بود شهریار بهم زنگ زد بیا جلو پاساژسعدی,

پاساژ سعدی یه پاساژ8طبقه س روبروی بیمارستان امام سجاد شهریار

من تا حالا طبقات بالاش نرفته بودم اگه خریدی داشتم ازهمون طبقه اول بوده

نمیدونستم طبقه های بالاش چه طوریه .

رسیدم جلو پاساژ دیدم وایساده جلودر گفت بیا بریم طبقه هشتم

تو اسانسور زل زده بود بهم خیلی ترسناک بود نمیتونم توصیف کنم چقدر بد بود.

طبقه هشتم یه کافی شاپ بزرگ بود که پنجرهای خییلی بزرگ داشت و کل

خیابون ولیعصرو میتونستی ببینی

دوتا نسکافه گرفت و نشست و شروع کرد به حرف زدن

گفت تا لحظه ی مرگم نمیذارم به جز من باکسی دیگه باشی گفت نمیذارم

ازدواج کنی هرکی بیادتو زندگیت باخودم طرفه گفت حق نداری اسم کسی جز من و بیاری

اینقدر ترسناک بود که دست و پامو گم کرده بودم

گفتم زندگی من به تو ربطی نداره هرکاری دوست داشته باشم میکنم

گفت من دارم شرایطمو جور میکنم باید صبر کنی

گفتم واسه من بایدی وجود نداره

گفت صبرمیکنی مجبوری صبرکنی...

بعدشم دستمو محکم فشار داد و جلوی همه ی ادمای اونجا گونه مو بوسید و پاشد

میزو حساب کرد و رفت....

میترسم از اتفاقایی که قراره بیوفته خیلی میترسم.....

بهنام و هیچوقت اینقدر عصبانی ندیده بودم....

بهنام هیچوقت جلوی دیگران دستمم نمیگرفت نمیدونم چه جوری جلوی اونهمه ادم

اونکارو کرد

شمارش هنوز تو لیسته رده از وقتی اومدم خونه همش داره زنگ میزنه

میترسم جواب بدم...

۱۲ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
زهرا قربانی
۱۷ دی ۲۱:۳۵
سلام وب خوبی داری به منم سربزن
1 نصیحت عشق پاکه از دستش نده 
به هرقیمتی که باشه آدم پای عشقش بمونه بهترازاینه که هرروز خوذتو سرزنش کنی
شاید 1نفربه لبخندتوزنده باشه
دل کسی رانشکن تا دلت نشکنه،نذار1عمرباغصه حسرت سرکنی خواهرگلم

اگه باتبادل لینک موافقی خبرم کن

پاسخ :

سلام ممنون!بهت سر زدم و لینکتم کردم عزیزم!

خودم همه ی اینارو میدونم واسه همینه من هنوز نتونستم بشم همون شادی قبل

هنوز نتونستم هم چیزو فراموش کنم...

طاها میرویسی
۱۷ دی ۲۱:۴۱
نترس!

پاسخ :

کاش میتونستم....

RaCi naL
۱۷ دی ۲۱:۴۷
عزیز دلم :(
کاش میذاشتـی هم چنان زنگ بزنه !
فوقش بابات میومد و تلفنی 4 تا فوش بارش میکرد ،
بالاتر از این که نبود .
تو خیلی دختر خوبـی هستـی واقعا این ـا ناملایمتی ـا حق تو نیس
بهنام یه مهره سوخته اس که تو یبار از زندگیت گذاشتیش کنار
دیگه دوباره همه اونا رو تکرار نکن !
به شروع دوباره فک کن :(
تو واقعا لایق بهترین ـایی 

پاسخ :

سلام

میدونی بابام با چندتا فحش دادن بیخیال نمیشد

توخونه ما کلا اینکه کسی بخواد مزاحم بشه یه چیز خییییلی غیرعادیه

حالا فکرکن اون یه نفر بهنام باشه که خانواده م الان دل خوشی ازش ندارن

مخصوصا داداشم....

بمن دارم زندگیمو میکنم حالم عالی نیست ولی بلاخره دارم میگذرونم

بهنام نمیذاره من به شرایطم عادت کنم نمیذاره کم کم همه چیزو فراموش کنم

میدونم که عاشقمه ازته دل تو دعواهامونم میشد اینو حس کرد

اونجوری که اون منو بغل میکرد هیچ وقت نتونستم بغلش کنم ,عاشقمه ولی خیلی باهم

تفاوت داریم اون طرز فکرش بامن خیلی فرق داره خانواده شم که دیگه واقعا نمونه ان!!!

ای کاش بهنام اینجوری نبود کاش خانواده ش اینقدر اذیتم نمیکردن ...

زهرا قربانی
۱۸ دی ۰۹:۱۳
لینک شدی عزیزم

پاسخ :

توهم لینک شدی عزیزم

محبوبه
۱۸ دی ۰۹:۱۶
من خیلی بدبینم به این موضوع .حواست باش
آدما هزار تا رنگ دارن مخصوصا آقایون
RaCi naL
۱۸ دی ۱۴:۳۸
معلومه که همه از مزاحم بدشون میاد ،
ولـی خوب کاری که میکنه دقیقا مزاحمت بوده برات !
نگرانتم دختری ... خیلی مراقب باش !

+ یه موقعـی هست یکی عاشق توئه ولی حتی از جنس تو حرف نمیزنه ، تو یه چیزی میگی اون یه چیز دیگه میفهمه ، هیچ رفتارش رو نمیپسندی هیچ سنخیتی نداری ، من یکیشو دارم ، یه سالم تلاش کردم حرفشو بفهمم ، بی فایده بود ، دنیای اون یه چیز دیگه بود ، هنوزم هست و هنوووووووووز امید داره و گاها مزاحمم میشه !
واسه همین تجربم شد که هرگز نمیتونـی با آدمی که صرفا دوستت داره و باهات نمیخونه زندگی کنی ، محاله .

پاسخ :

منو بهنام مثل دوقطب مخالفیم

اون خیلی سنتیه و حرفامو درک نمیکنه خیلی چیزاروکه واسه من عادیه بد میدونه...

ولی عاشقمه

کاش اینطوری نبود

ra nafas
۱۸ دی ۱۵:۱۸
عزیزدلم  منم نمیدونم باز میشه بهش اعتماد کرد اما یه حسی بهم میگه دوست داره اما خودشم درگیره نمیدونه چیکار کنه و بقیه خیلی تو گوشش میخونن

پاسخ :

دقیقا همینه

دیانا
۱۸ دی ۱۸:۳۴
صبر کن اما احتیاط کن ایشالا که اتفاق بدی نمیوفته
ghazaleh ...
۱۸ دی ۱۹:۱۹
کاش همه چی به خیر بگذره 
کاش اگه به صلاحته همه چی درست شه 
ان شاالله خدا پشت و پناهت 
ترس به خودت راه نده با شجاعت بمون و ادامه بده و هرچی که فکر میکنی خوشبختت میکنه انجام بده 
تو تصمیماتت محکم باش دو دلی و شک نذار بیافته تو دلت 
مراقب خودتم بااااااش کلی زیاد خانوم خانومای عزیزم ♥:-****

پاسخ :

ممنون دوست خوبم

حرفات  خیلی انرژِی مثبت داشت!

معصوم
۱۹ دی ۰۷:۵۸
چرا خطتو عوض نمیکنی شادی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پاسخ :

نمیدونم والا !انگارتنم میخاره!!!

پرنسسM
۱۹ دی ۱۴:۴۶
سلام عزیز دلم..ببخش نبودم امتحان داشتم نت نبودم خوبی تو؟والا منم الان خوندم هنگ کردم..کلا تفاوت تو دو تا آدم وجود داره مهم کنار اومدنه اما در مورد تو و این تعریفایی که میکنی از خودش و خانواده..حتی اگه زیر سقفم برین  احتمالش کمه با هم کنار بیاین چون فقط اون نیست خونوادش هم مهمن اونوقت نتونی کنار بیایی میشه برات زخم..شکنجه روحی..

.دختر مراقب خودت باش...خیلی زیاد..و اینکه تو دختر قوی و خوبی هستی....همچین آدمهایی خود خواه هستن که میگن نمیذارم یا حق نداری تو نترس...بیادتم می بوسمت روزت شیک

پاسخ :

سلووم عزیزم!

ته همه ی این حرفا یه حس کوچیک ته دلم هست که نمیذاره مغزم کار کنه....
من یک معشوقه هستم ...
۰۵ اسفند ۱۷:۱۵
سلام خانومی دلم برای پست هات تنگ شده بود.ادرستو نداشتم
الان یکمیشو خوندم.باید برم جایی.بعدا میام کامل میخونم
بوس 

پاسخ :

فدات عزیزم!!!!

خوشحالم که دوباره برگشتی!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان