سلوووووم
صبح جمعه تون بخیر!
دیشب جشن عقد دختر همسایه مون بود،ازپنجره نگاه میکردم،
یه لباس ابی پفی پوشیده بود ،ازهمون لباسا که دلم میخواست بپوشم !
واسش ارزوی خوشبختی میکنم!ازخدا میخوام روزاش پر از
ارامش باشه!
دیروز صبح زود بیدار شدیم قرار بود با مامان بریم طبقه بالا و کارای مشتریارو
بدوزیم که تلفن زنگ خورد خاله م بود خبر داد پسر۲۹ساله ی دخترخاله مامانم فوت کرده
مامان و بابا هم رفتن تشییع جنازه ش ،ساعت ۵برگشتن مامان میگفت پسره
خیلی غریبانه دفن شده میگفت ادمای مراسم حتی ۶۰نفرم نبودن...
پسره معتاد بود و چندماه بود که ترک کرده بوده بعدازظهر پریروز
ازخونه میره بیرون تو پارک دوباره مصرف میکنه و همونجاهم
فوت میکنه،خدارحمتش کنه خیلی جوون بود.
خلاصه مامان که نبود چندتاکارو دوختم،یه دختره هم که امروز
عروسیش بود اومد و چندتا روبالشی میخواست واسش بدوزم،
واسش دوختم ولی با حال بد و استرس، اخه میگن کسی که طلاق گرفته
نباید به وسایل یه دختر قبل عروسیش دست بزنه وگرنه اون دختر خوشبخت نمیشه...
نکنه اون به خاطر من خوشبخت نشه؟
نکنه واقعا این حرفا راست باشه؟؟؟
اخ که دلم پراز درده....