سلووووم
دیروز رفته بیمارستانه بعداز یه ساعت بلاخره
دکتره رو دیدم اونجافهمیدم یکی از سهامدارای بیمارستانم هست
صحبت کردیم و گفت الان منشیارو استخدام کردن منشیایی که سابقه کار دارن و بلدن
نسخه پزشکم بخونن گفت معرفیت میکنم به سازمان نظام پرستاری برو اونجا مدرکه کمک پرستاریتو
بگیر یه دوره سه ماهه س ,بعد مدرکتو میگیری و میای پیش خودم کارت بامن.
والا نمیدونم حالا قراره چی بشه ولی امروز رفتم سازمان نظام پرستاری و گفتم از طرف دکتر ....
اومدم گفت اره دکتر گفته بود که میخواد چندنفر و بفرسته,شمارمو گرفت و گفت ما داریم مجوز کلاسای جدید و
میگیریم یه هفته دیگه بهت زنگ میزنم ساعت کلاسارو میگم.
حالا ایشالا که جور شه,من میرم مدرکه رو میگیرم بقیه ش دیگه هر چی خدا بخواد.
ازفردا هم میگردم دنبال یه کار نیمه وقت که کلاسارم بتونم.برم.یه کارگاه خیاطی سر کوچه
بهنامینا هست که چرخکارم میخواد ولی دوست ندارم اونجا برم و شاید اتفاقی خانوادشو
ببینم.چندشبه دوباره خوابشو میبینم خواب میبینم اون تو خوشحاله و من ناراحت .
پنجشنبه ساعت۵ونیم معصومه دیده بودش که داشته میرفته بنگاه,حتما میخواد خونه رو بفروشه.
هه...
چه راحت.
ازاونروزه که بهم ریختم اعصابم بد خورده .اون بدون من خوشحاله و داره زندگی میکنه.
به دوستام گفتم وقتی دیدنش ازاین به بعد به من نگن,من دیگه اعصابم نمیکشه که
بشینم به اون فکرکنم.