بخاری اتاقمو از اواسط فروردین خاموش کرده بودم
ولی وقت نکرده بودم جمعش کنم
دیروز بابا کولر رو راه انداخت منم بخاری رو جمع کردم
گفتم حالا که اتاقو بهم ریختم بزار دکورمم یه تغییر بدم
گوشه فرشی که زیر بخاری بود رو بلند کردم یه تیکه کاغذ دیدم
که سه گوش تا شده بود بازش کردم دیدم یه دعاست
پایینشم اسم من و مامان نوشته شده
اوردمش پایین گفتم این چیه زیر فرش اتاق من ؟
اول که گردن نگرفت بعد گفت حتما سونیا برات نوشته
سونیام که دید مامان داره اینو خراب میکنه
برگشت جلوی من و بابا گفت میخوای بهت بگم این چیه؟
این همون دعاییه که دادی واسه ابجی بنویسن که به حرفت گوش بده...
بعد دادی به من بزارم زیر فرش اتاقش
کی؟؟پارسال!
نصفه شبی قیامتی تو خونه راه انداختم که اون سرش نا پیدا بود
اخرش طلبکارم بود میگفت خوب کردم!
اخرشم طبق روتین همیشگی کارش کشید به گریه و مظلوم نمایی....
زنگ زدم همکارم شماره یه دعا نویس رو ازش گرفتم و عکس دعایی که پیدا
کردم رو براش فرستادم صبح بهم جواب داد
بله من با همچین خانواده ای زندگی میکنم...