سرگذشت غم انگیز اقای ف

اقا سلام 

من گفتم در مورد اقای ف تحقیق میکنم ببینم مجرده یانه

همکارم از همکار بخش اون پرسیده بود اونم گفته بود متاهله

منم دیگه اینقدر سر سنگین باهاش برخورد میکرد که خودشم فهمیده بود

پریشب همکارم زنگ زد گفت شادی اقای ف مجرده 

اون کسی که گفته بود متاهله زنگ زده گفته من از خودش پرسیدم گفته من

مجردم !

منم گفتم عهههههه این همه من به این پسره محل ندادم

ایین همه کلاس گذاشتم چون فک میکردم متاهله

حتی یه بار گفته بود خانم چ اگه مایل باشید یه روز باهم 

بریم کوه  منم گفتم نههههه من اصلا وقتشو ندارم

بعد اقا باورتون نمیشه یهو خودش زنگ زد

گفت خانم چ زنگ زدم حالتون رو بپرسم اخه اونروز که خودمو 

زدم مریضی و رفتم خونه شیفت اقای ف بود دیگه

گفتم خوبم  و یه کم حرف زدیم در مورد مرکز 

گفتم بزار یه چی بگم مطمعن شم مجرده

صدای تلوزیون میومدگفتم   اقای ف صدای بچتونه میاد؟

گفت عه خانم چ من مجردم!😐

گفتم وااای اقای ف اصلا بهتون نمیاد مجرد باشید 

گفت اتفاقا همه همینو میگن ،شاید به خاطر اینکه موهام سفید شده!

من متولد ۶۸ ام  سفیدی موهام ارثیه!

گفت من ۳ سال پیش یه بار عقد کردم و جدا شدم 

بعد تعریف کرد که چرا جدا شده 

بعدم گفت مادرم از همون سال هی بهم میگفت ازدواج کن 

من میگفتم نه تا نتونم اونو کامل فراموش کنم ازدواج نمیکنم

گفت تازه به حالت عادی برگشتم

خیلی ناراحت شدم واقعا 

اصلا فک نمیکردم اونم مثل من همچین چیزی رو تجربه کرده باشه

راستش کیس مناسبی بود برای شروع یه رابطه ولی...

گفت تازه به حالت عادی برگشتم 

حتی اگه خودشم بگه اینطور نیس ولی نظر من اینه که

قلبش امادگی شروع یه رابطه رو نداره 

منم  دیگه اشتباهات قبلیم رو تکرار نمیکنم 

و با ادمی که ۱۰۰ درصد قلبش مال خودم نباشه تو رابطه نمیرم!

پس همینجا دفتر اقای ف  رو میبندیم و براش ارزوی موفقیت میکنیم🌸

 

 

 

 

 

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان