اول اسفند سال ۹۸ بخش من عوض شد
من از بخش بچه های ایزوله وشیرین و کوچولو به بخش بزرگسالان
منتقل شدم بخش بچه هایی که ۹۰ درصدشون سرپا هستن و از نظر عقلی
کمی با ما متفاوتن ولی به شدت عصبین
من از جایی که عاشقش بودم به این جهنم منتقل شدم
اولاش سخت بود ،مخصوصا که من رلیف بودم
رلیف به کسی میگن که وظیفه ی پخش غذا و خوراکیای بچه ها و این چیزا باهاشه
اینی که از وظایف رلیف میگم یک پنجم کاراییه که رلیف انجام میده
رلیف وظیفه داره تمام برگه های بخش رو به قسمت اداری ببره
بره انبار جیره ی خوراکی ها رو بگیره
از اشپزخونه غذا تحویل بگیره
لوازم الکترونیکی که خراب میشه رو ببره قسمت الکترونیک و بره بیاره
ویلچرا و چیزای خراب دیگه رو ببره قسمت تاسیسات
خلاصه رلیف با همه ارتباط داره
منم شده بودم رلیف
تو ۵ ماه اول اقای انبار دار ازم خواستگاری کرد که براتون تعریف کردم چی شد
۲ ماه بعد با یکی از همکارای انتظامات وارد یه رابطه ی عاشقانه شدم
که اونم براتون تعریف کردم چه طاعونی شد
بعد از اینکه اقای انتظامات از مرکز ما رفت من یه چی براتون تعریف کردم ولی نصفه و نیمه
گفتم یکی هست که از همکاراس و تازه از یه رابطه ی ۲ ساله اومده بیرون
و ازم خواسته باهم اشنا شیم!
اسمشو میزاریم اقای سمی!
و شما گفتید نههههه نکن اینکارو!
ولی من کردم😑
من خودمم یه رابطه یک ساله رو تموم کرده بودم وشرایطمون مثل هم بود
ولی اون نمیدونست که شرایط منم مث خودشه!
۲ تا سم افتادیم باهم
هی من اونو با ادم قبلی زندگیم مقایسه کردم هی اون منو مقایسه کرد
فقط به هم دیگه سم تزریق کردیم...
این رابطه همون ۲ ماه اول تموم شد
ولی خب اعصاب خوردیای زیادی داشت...
این اتفاقا همه تو ی این ۲ سال افتاد
۲ سال جهنمی!
همشونم از این بخش بزرگسالان شروع شد
فردا وارد سال سومی میشم که تو بخش بزرگسالانم
اومدم اینجا بنویسم برای خودم..
شادی عزیز
ببخش که تو این ۲ سال با کارای احمقانه م خیلی اذیتت
کردم ،ببخش که تصمیمای اشتباه گرفتم
و احساساتت رو نابود کردم
بهت قول میدم امسال نمیزارم کسی اذیتت کنه....