امروز تولد بهنامه
واسم مهم نیستا ولی خب باعٍث شده به از ماه خودمم
دل چرکین باشم اصلا هرچی که به اون ربط داشته باشه حس بد بهم میده
تولد خودم 22 بود ولی به خاطر اینکه خالمینا اومده بودن خونمون یه شب قبلش
گرفتیم
سونیا واسم یه کیف خریده که خیلی دوسش دارم
بابا ازاین دستبند چرما که روش یه تیکه طلاس گرفته با یه شیشه قلیون
یادتونه که شیشه قلیونم شکسته بود
مامان 100 تومن بهم داد باشایانم که قهرم
میدونم واسه حفظ ظاهر جلو خاله مامان 50 تومن داد گفت از طرف شایانه
پیش منم گردن نمیگره که خودش داده ولی من میدونم
خاله مم واسم یه کیف پول چرم گرفته
دختر خاله و پسرخالمم یه لباس کاموای دوتیکه گرفتن که خیییلی
خوشگله!
فرداش که خاله اینا رفتم رفتیم شهریار به پولم یه ساعت خریدم
حالا عکساشونو میذارم
فردای تولدم میخواستم از خط قبلیم یه شماره بردارم روشنش کردم
یه پیام تماس از دست رفته از بهنام اومد شب تولدم بهم زنگ زده بود....
بامرتضی هم قهرم فعلا
:(
چندروزم هست بیکارم
من موندم این کربلا رفتن دیگه چی بود این وسط همه رفتن کربلا
اقا شما کار مردمو راه بنداز نمیخواد بری زیارت
صاحبکارا رفتن کربلا کارا مونده بی صاحب
کاراونجا انبار شده اونوقت ماها بیکارموندیم چون کسی نیس مدیریت کنه
شاید خیلی از اونایی که وب منو میخونن مثل ما نباشن یعنی مشکل مالی ما
اونقدرا واسشون پول زیادی نباشه
ولی ما یه خانواده متوسطیم که اگه یه روز کار نکنیم قسطا عقب میوفته و
همه چی بهم میریزه
واسه ماها حتی 20 تومنم 20 تومنه
مثلا من یه پالتو رو کامل میدوزم با اتو و دکمه و اماده واسه فروشگاه رفتن
14 تومن
اگه همینو واسه مشتری شخصی بدوزم خب 70 تا100 میگیریم ولی کار سری
چون همیشگیه قیمتشم خیلی پایینه
درکل میگم اونی که داره خبر نداره از اونایی که و.اسه هزارتومنشم دارن هزارتا سوزن
میزنن
این شده قضیه صاحبکار ما
چندروزه همینجوری بیکار موندم خونه حالا بیانم احتمالا بعداز اربعین میان دیگه
بازم یه هفته دیگه بیکاری
اوووف
حالا یه مانتو واسه خودم برش زدم اگه حال داشته باشم میرم امروز میدوزمش
یادم نیس گفتم یا نه ولی یه شاگرد خیاطی گرفتم
دختر جاری ارزو!اسمش طیبه س
اقا ارزو با جاریش که بشه مامان طیبه دعوا کردن در حدکتک کاری
ولی با دختره قهر نیس مثلا دختره خونه ارزو میره و درکل گفته منو قاطی دعواهاتون
نکنید
من کلا نه جاری ارزو رو میشناختم نه دخترشو فقط از ارزو شنیده بودم
اییییینقدر از جاریش بد گفته بود که من یه زن بی کلاس زشت بدتیپ شلخته
تصورش میکردم
طیبه هم 17 سالشه هم سن سونیاس
تویسرکانی هستن
و این دختره رو باباش پارسال سرخود با یه پسر35ساله نامزد کرده
بود ولی اینقدر اختلاف دختره و پسره شدید میشه که دختره میگه باید جدا شم
مثلا پسره نمیذاشته تنها بره بیرون
بلاخره تفاوت سنیشون زیاد بوده دیگه نمیتونستن باهم کنار بیان
خلاصه دختره بعدازا 5 ماه نامزدی طلاق میگیره
اقا این ارزو هرچی دلش میخواست پشت سر این به من میگفت منم
ندیده بودم دختره رو نمیدونستم چه جوریه دیگه
مثلا میگفت هرزه س به نامزدش خیانت کرده واسه همین طلاقش دادن
میگفت با دوست پسراش رابطه داره دختر نیست و ازاین جور چرت و پرتا
ازاین دختره بیچاره پیش من یه زن مشکل دار ساخته بود
دختره اومد پیشم واسه ثبت نام
اینقدر این دختره صاف و ساده بود که واقعا ازخودم خجالت کشیدم
که راجع بهش اینجوری فکر میکردم
از اول ابان داره میاد
خیلی دخترخوبیه بیچاره
اصلا اونی که ارزو میگفت نیس خیلی صاف و ساده س
اینقدر م خوشگله
یه روز بعداز کلاس واسم دردو دل میکرد گفت من جداشدم ولی همین فامیلای خودم
دارن ازارم میدن میگفت عموهام پشت سرم حرف میزنن
میگفت همین عمو حسینم که میشه شوهر ارزو
میشینه تو فامیل از من بد میگه
خیلی دلم واسش سوخت اونم مثل منه
درکل دختر خوبیه اهل رند بازی نیس
به خیاطی خیلی علاقه داره هرچیو یاد میدم جلسه بعدش بدون ایراد
میدوزتش
بهم گفته کار که اوردی میذاری بیام پیشت هم تو اتو کاری کمکت کنم هم دستم راه
بیوفته ؟من گفتم من یکی و اینجا لازم دارم و باید یکیو بیارم ولی قبل ازتو
ارزو گفته بزار اول بااون هماهنگ کنم ببینم میتونه از صبح تا ساعت6 هرروز بیاد
یانه اگه گفت نه تو بیا
ارزو هم که این چندماه اخیر خیلی منو ازار داده با حرفاش با تیکه
هاش
با فخر فروشیاش ...
ازش ناراحتم ولی دوستمه نمیخوام بزارم این دوستی بهم بخوره
به ارزو گفتم گفته بودی میخوای بیای از بعدازاربعین ساعت9 بیا تا 6 میگه
اوووووووف چه خبره بابا من نهایتش بتونم تا ساعت 2 بیام!
میگم اینجوری کارمن لنگ میمونه فکراتو بکن به حسینم بگو اگه تونستی
بیای بهم تو این دوروز خبر بده,حالا قراره فردا خبر بده
بعد شر.وع کرده که به طیبه فلان مدل دامن و که به من یاد دادی رو
لطفا یاد نده!
میگم چرا ارزو داره پول کلاس میده همه چیو یاد بگیره گناه داره
باز شروع کرده نه این تورو خام کرده تو اینارو نمیشناسی
میگم ارزو من کاری به دعوای شماها ندارم ولی این چیزایی که راجع به این
دختره گفتی روهم ندیدم
کلی حرف زد و اخرشم ناراحت شد که چرا میخوای همه چیزایی
که به من یاد دادی رو بهش یاد بدی!
اوووووف از دست ارزو که اینقدر عوض شده...
امشب به جز بهنام تولد باباهم هست چندروز پیش حقوقمو گرفتم
دیروز رفتم یه ساعت از مارک ساعت خودم واسه بابا خریدم خیلی خوشگله
خوششم اومدالبته ساعته رو از طرف خودمو سونیا دادم به بابا
مامانم یه شلوار و شایانم یه کمربند گرفت
امشبم میخوام کیک زبرا درست کنم.
راستی اقای محترم و یادتونه؟؟
اصلا یه جوریه حتی حرف زدن معمولیشم منو حرص میده
نمیدونم چرا ولی اصلا این حرف زدنی من دلم میخواد بزنم تو دهنش
این اقای محترم خیلی مشکوکه منم کاری باهاش ندارم از قبل از محرمم
خبری ازش نداشتم تا چند روز پیش که عکس پروفایلشو
عوض کرد گذاشت یه عکس از خودش تو کربلا
چندورز بعدم اومد یه سلامو احوالپرسی معمولی کرد رفت
دوباره چند روز بعد اومد تلگرام و یه احوالپرس و معمولی!
بعد من دیروزصبح عکس پروفایلمو یه عکس از خودم گذاشتم که شب
تولدم گرفتم موهامو باز گذاشته بودم و یه ور ریخته بودم و یه شال مشکی هم
سرم بود ولی چون موهام مشکیه شالم مشکیه اصلا معلوم نبود شال سرمه
باید عکسو زوم میکردی تا میفهمیدی
خلاصه که اقا محترم دیشب اومد تلگرام گفت
سلام خوبید شادی خانم؟؟خسته نباشید
گفتم خیلی ممنون شماهم خسته نباشید
بعد میگه عکس پروفایلتونو عوض کنید
حالا قیافه من اینجوری
.____.
میگم چرا؟؟؟
میگه خوب نیس مزاحمتون میشن
دلم میخواست بزنمش
به توچه اصن
یه عکس انداختم تو خونه با چادر رنگی جوری هم چادر و گرفتم که فقط چشمام
معلوم باشه
بعد فرستادم واسش میگم این خوبه واسه پروفایل؟؟
پررو نوشته بله عالیه!
من اصلا نمیدونم این اقا قصدش چیه!