حسادت

من تمام زندگیم به کسی حسادت نکردم

هرکی هرچی داشت گفتم نوش جونش لیاقتشو داشته

هیچوقت از خوشحالی کسی ناراحت نشدم

یه دختر عمه دارم تمام عمرش درحال نفرین بقیه بود

روز نبود که پشت سر فامیل و دوست و اشنا و غریبه حرف های

دروغ نگه و بد همه ی دنیارو نخواد

چه جوریه که من هر روز دارم  داغون تر میشم و پایین تر 

میرم و اون هر روز داره بهتر میشه؟

مگه این نیست که میگفتن ادم خوبی باش تا همه چی خوب

پیش بره؟

پس چرا همیشه برعکسه؟

جرا هرچیزی که از بچگی بهمون یاد دادن داره غلط در میاد؟

من دیگه تو این دنیا هیچ چی رو قبول ندارم 

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

ای بولگ...

سرصف شام یکیو دیدم که تمام اتفاقات بد پارسال رو یادم

انداخت....

بغضی که به زور نگهش داشته بودم امشب شکست...

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

ای بولگ...

پارسال دقیقا تو همین روزا بود که من داشتم

بدترین روزای عمرم رو میگذروندم

چقدر توی این یک سال تغییر کردم

چقدر دیدگاهم نسبت به ادما عوض شده

چقدر دیگه به چشما و گوشا و احساسم اعتماد ندارم

و چقدر فکر میکنم صلاحیت اینو که تشخیص بدم 

یه ادم قابل اعتماده یا نه رو ندارم....

 

 

 

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

بال پرواز .....

سرکار همه چی بهم ریخته

پرخاشگر شدم

باهمه بحث میکنم 

صبرم کم شده 

همش عصبانیم 

دلم میخواد برم یه جایی که 

هیچکسی منو نشناسه...

۱ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

من ازهمه ی ادما بیزارم....

بعداز این همه سال زندگی با روان پریشون

بلاخره امروز با روانپزشک بیمارستانمون حرف زدم 

برام کلی دارو نوشت...

 

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان