یه داداش خل وچل!

سلوووم

شلمچه رفتنم صد در صد شد بیستو یکم میرم!!!!!

خونه تکونی هم تقریبا تمومه اتاق من که تموم شده الان فقط مونده مبلا که اونم

تمیز کنیم تموم میشه کلا,امسال واقعا خونه تکونی کمر شکنی بود دستم که خوب شد

گردنم گرفت!الان نمیتونم  سرمو بالا بگیرم به سمت راستم نمیتونم سرموبچرخونم!!

اهان راستی بازم همون دندون خرابه باد کرده1!!!!

ازبس مسکن خوردم واسه اروم شدن دردش معدمم درد میکنه!!!!

اصن نابود کردم خودمو تو این چندروز!!!

یه خبر جدید اینه که داداشم نوزدهم میره سربازی! دیروز رفته بود بپرسه کجا افتاده بهش

گفته بودن نیرو هوایی دزفول!مامانم اینقدر گریه کرد !!!! بعدشم کلی عکس انداختیم وسط

خونه تکونی!بعد رفت ارایشگاه کچل کرد اصن خیلی بامزه شده!

امروز مامان رفته بود که مدارک مریضی قلب بابا رو بده بذارن رو پرونده ش که حداقل بعداز

اموزشی تهران بیوفته زده بودن کامپیوتر دیده بودن شایان اصن مهراباد جنوبی تهران

افتاده نه دزفول!!! خلاصه که دیروز الکی مامان گریه کرده بود!

قرعه کشی هم که دراومد دیگه کلا روح هممون شاد شد!چون قبلش به مامان گفته بودم اگه

دربیاد قرض میدم بهت .

نمیگم من ادم خوبیم چون پولمو دادم بدهی مامانم خب عمل من واجب نبود ولی بدهی

مامان واجب بود دیگه اینقدر تو این چندروز مامان حالش بد بود میگفتم خدایی نکرده سکته

میکنه پول و  دادم بهش ولی خب دوست دارم مامان مثلا بگه بیا 300تومن بذار جیب خودت

حالا هنوز پولو تحویل نگرفته از خانومه شاید تحویل گرفت بهم بگه!!!

اخه دوستم یه لپ تاپ داره 350 میفروشه اگه مامان خودش بهم بگه بیا فلان قدر بگیر

میرم لپتاپه رو میخرم اگه خودش نگه من چیزی نمیگم بازم لپ تاپ واجب نیست!

همسفرای شلمچه هم مشخص شدن یکیش همون دوستمه  که خودش مسئوله

ثبت نامه با مامانش یکی دیگه هم یه دختره س که دورادور میشناختمش

اسمش معصومه س 23 سالشه 2 ساله طلاق گرفته و تازگیا با یه پسره نامزد کرده!!!

خب اون یه زندگی سخت و تجربه کرده میگن شوهرش کتکش میزده معتاد بوده

بد دل بود ه حتی نذاشته دختره عروسی داداشش بره!الان نامزده ایشالا که خوشبخت شه.

باهاش تو تلگرام صحبت کردم و بیشتر اشنا شدم  به نظر دختر خوبی میاد حالا باید

تو سفر ببینم کسی هست که دوست داشته باشم باهاش دوست باشم یانه!

خب یکی از اخلاقایی که دارم و خیلی هم ازش ناراضیم اینه که نمیتونم باهمه زود

صمیمی شم مثلا تو مدرسه باهمه کلاس دوست بودم ولی باکسی جز ارزو صمیمی نبودم!

الانم جز ارزو وفاطی دوست صمیمی یا حتی یه دوست که ارتباطم بیشتر از یه

احوالپرسی تلگرامی باشه ندارم!دوست دارم که این اخلاق و بذارم کنار وچندتا دوست

جدید پیدا کنم با ادمایی به جز ادمای دورم ارتباط برقرار کنم!با معصومه هم که

صحبت میکنم دارم هی به خودم میگم باید سعی کنی

اینبار دیگه حق نداری یه ایرادی از طرف بگیری و حذفش کنی !

خلاصه که دارم واسه تغییر سعی میکنم!

تومهدم فردا جشن هفت سین داریم تولد یکی از بچه ها هم هست که رفتم براش یه

چراغ قوه ابی یه کتاب قصه و یه مداد خریدم فردا بدم بهش!

۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
امیرحسین
۱۶ اسفند ۲۳:۱۳

ای خداااااااااا سربازیییییییییییییییییییییییییییییی

ایشالله داداشمون سلامت باشه

پاسخ :

قربونت!ایشالا که همه داداشا سلامت باشن!

امیرحسین
۱۶ اسفند ۲۳:۲۰

تو این شرایط داداشتون بهترین کارو میکنه تو 20 سالگی میره سربازییییییییییی

 

حداقل اش اینه که ب پایان خدمت زن میدن

ب لیسانس هیچی ب هیچی

پاسخ :

اره خوب الان پایان خدمت نداشته باشی هیچ کاری نمیتونی بکنی!

حسین یحیی زاده
۱۸ اسفند ۰۴:۲۸
داداشت سلامت باشه. به جای سلوووم بنویسید سلام.شاید بهتر باشه.البته آخرش نظر شماست.

پاسخ :

سلاام!
ایشالا همه داداشا سلامت باشن!
چشم ازاین به بعد میگم سلام طبق عادت تو چت کردنای مجازی مینویسم سلوم وگرنه قصدبدی ندارم!!
یه بارم یه اقاهه اومده بود توکامنتا واسم فحش نوشته بود که چرا میگی سلوم نمیگی سلام میگفت تو قصدت توهین به اسم خداست !
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان