یه دنیاااا عشق

سلووووم!!!

جاتوون خالی دیروز تومهد یه جشن یلدا گرفتیم با بچه ها و اونقدر ورجه وورجه کردیم

که من دیشب از زانو درد داشتم میمردم!!!!
من خودم از وقتی3ساله م بود مامانم قصه ی ننه سرما رو اینطوری واسم تعریف کرده بود

که  ننه سرمای مهربون رو ابرا زندگی میکنه که 9ما از سال و میخوابه یه تشک سفید

داره که توش پر از پنبه س!ننه سرما شب یلدا از خواب بیدار میشه و کیسه شو که توش

پراز کادوهای کوچولو واسه بچه های خوبه برمیداره و تو اسمون پرواز میکنه و به بچه هایی که

کفشاشونوپشت در جفت کنن و زود بخوابن تو کفششون یه کادو میذاره !!

ومن هرسال شب یلدا کفشامو پشت در جفت کردم تا ننه سرما واسم کادو بذاره!

بچه که بودم نمیدونستم کار مامانمه,بزرگتر  که شدم همه چی رو فهمیدم ولی هنوزم که

هنوزه تو خونه ما شب یلدا من و شایان و سونیا کفشامونو پشت در جفت میکنیم و ننه سرما

واسمون یه کادو میذاره!!!

جالبیش اینه که مامانم هیییییییچ وقت گردن نمیگیره کار خودشه!!!!

من این داستان و تو جلسه واسه مامانا تعریف کردم و گفتم اگه همه موافقین و شب

یلدا واسه بچه هاتون کادو میذارید من این قصه رو واسه بچه ها تعریف کنم,

همه موافقت کردن منم دیروز تو جشن این قصه رو واسه بچه ها تعریف کردم وقتی

گفتم بچه ها این داستان واقعیه و همه امشب کفشاتونو پشت در بذارید کلیییی ذوق کردن!!

دختر 10ساله ی  مدیرمهد هم باور کرده بود!!!!

قرار بود امروز همه کادوهاشونو بیارن به من نشون بدن که به خاطر الودگی هوا مهد تعطیل شد.

بعد ازمهدم من واقعا خسته بودم اصلا چشمام باز نمیشد ولی باید میرفتم کادومیخریدم

واسه سونیا ,با مامان رفتیم  واسش یه کیف خریدم,البته خودش بهم

گفته بود که کیف بخرم .دیگه به مامان گفتم من بریم خونه میخوام یه کم بخوابم

کیک بخر  که یه کیک هندونه ای خریدیم واسش!

جاتون خالی دیشب تفلد گرفتیم !کلی خوش گذشت!

همگی هم فال حافظ گرفتیم که واسه همه خوب بود به جز من که گفته بود مشکل سر راهت زیاده باید صبور باشی!

برخلاف همیشه که تا ساعت 4صبح بیدارم دیشب ساعت 1 مثل جنازه افتادم!

همه فکر میکنن کار تو مهد اسونه ولی واقعا کنترل کردن 1 بچه هم سخته چه برسه به 20تا!

 

اینم یه عکس پراز عشق

 

 

۷ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
ghazaleh ...
۰۱ دی ۱۳:۵۱
چه عکس خوشگلی ^_^
داستانشم تازه فهمیدم چقدر خوبه خدایی 
همیشه شاد باشی و کلی ورجه وورجه کنی :-*****

پاسخ :

مممنووووون!

صدف ..
۰۱ دی ۱۹:۰۲
یلدات پساپس مبارک :)
چه داستانه باحالی...نشنیده بودم!
تولد سونیا هم مبارک:)

پاسخ :

ممنون عزیزم!!!

 

ra nafas
۰۱ دی ۲۲:۵۲
زمستونت پر  از گرمای امید و ارامش و عشق عزیزم

پاسخ :

ممنووون عزیزم!!

دیانا
۰۲ دی ۱۹:۳۹
یلدات مبارک
من بچرو تا یه زمانی دوس دارم از یه تایمی به بعد فقط کم میمونه موهامو بکنم البته به بچشم بستگی داره و البته اصلا بلد نیستم بچه نگه دارم
چه عکس قشنگی
ای جان قلب هیچ کدومشونم که شبیه قلب نیست

پاسخ :

مررسی!
منم بچه هارو دوست نداشتم زیاد،ولی تومهد نظرم عوض شد!
پرنسسM
۰۳ دی ۱۲:۴۶
سلام عزیز دلم..یلدات  با تاخیر مبارک.ایشالا خوب بوده باشه برات

هر چند کار کردن با بچه ها سخته و انرژی میخواد اما کلی بهت روحیه میده ..یه جورایی لذت بخشه..عکس هم فوق العاده است..

شاد بمونی عزیزم

پاسخ :

ممنووووووووون!
امیر
۰۳ دی ۱۶:۲۸
خخخخخ عجب لاوایی ترکوندید بابا

پاسخ :

بععععله!!
الناز
۰۵ دی ۱۳:۰۱
خوش بحالت من انقد بچا هارو دوس دارم ک نگو ولی خب کنترلشون خیلی سخته درکت میکنم

پاسخ :

اوووف که اگه این بچه ها نبودن من تو این چندماه از فکرو خیال مرده بودم...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان