روزمرگی

اقا سلام

خوبید؟

منم هی!

جدا از مسائل روحی بقیه چیزا خوبه

کلاسم دیروز قسمت بالینیش تموم شد و بیست و سومم

امتحانشه بعدش دیگه باید منتظر باشم که زنگ بزنن برای رفتن به بیمارستان

برای کارای عملی!

ولیییییی من قرار نیس بیمارستان و برم به خاطر شرایط

کاریم قرار شده پول اضافی بدم تایه سوپروایزر برگه رو امضا کنه و تمااااام!

خب بیمارستان نرفتنم بیشتر به خاطر این بود که من الان 4 ساله دارم کارایی رو انجام

میدم که قراره الان تو بیمارستان بهمون اموزش بدن

واسه چی وقتمو هدر بدم و 6 ماه رایگان کاری رو انجام بدم که الان دارم واسه انجامش

پول میگیرم و همه فوت و فناشم بلدم؟

خلاصه که اینطور!

سرکارم به صورت موقت دوباره جامو عوض کردن شیفتامم بیشتر شده

48 ساعت سرکارم و 48 ساعتم خونه

دیگه مثل قبل نسبت به عوض شدن جام واکنش نشون نمیدم

هرجا بفرستن میرم کار میکنم

اصلا دیگه نسبت به چیزی وابستگی ندارم.

بخش جدیدمم بد نیس البته موقت اینجا م و قراره دوماه دیگه جا به جا شم

راستی یکشنبه هم قراره دوز دوم واکسن کرونا رو بزنم

و از الان دارم خودمو واسه گذروندن دو روز خییییلی بد اماده میکنم.

من دیگه برم بخوام که فردا باید برم سرکار

شبتون بخیرheart

۲ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

..2

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

جراحی فک

خیلی ساله که فهمیدم باید فکم جراحی بشه

چندماه پیشم فهمیدم بیمارستان عملی که ازاد ۳۵ میلیون

رو ۱۲ میلیون میگیره 

ولی نرفتم دنبالش 

فقط نشستم و هی ناله کردم که خدایاااا چرا دندونام زشتن

خداااایا یعنی میشه یه روزی این دندونای من مث ادمای عادی باشن؟

خدااااایا این مشکل فک چی بود به من دادی اخه؟

بعد دیدم بابا این خدا که قرار نیس پاشه بره جای من بیمارستان

خودم باید پاشم برم !

هی نق زدم و نرفتم 

بازم هی نق زدم و گفتم امروز میرم،فردا میرم،پس فردا میرم

فردا که گفتم خستم ،پس فردام باشگاه دارم 

این شد که بازم نرفتم😐

تا اینکه تو یه حرکت انتحاری یکشنبه ساعت ۵ صبح پاشدم و حاضر شدم 

و ۶ صبح از خونه رفتم بیرون تا برسم به بیمارستان

رفتم  و ویزیت شدم 

برام عکس نوشت و یه قالب از دندونام برای جراحی 

گفت اینارو برو ازاد انجام بده 

گفتم دکتر چقدر طول میکشه تا بهم وقت عمل بدن اینجا؟

گفت کاراتو که تموم کنی نهایتا دوهفته بعدش 😐😐😐

یعنی من این همه وقت میتونستم برم اینکارو انجام بدم و نمیرفتم

فقط نشستم هی ناله کردم😐

درسته که عمل خیییلی سخت و درد اوریه  و دوره ی نقاهتشم

توام بادرد میگذره 

ولی کاری بود که باید انجام میشد 

الان که سرکارم فردام اینجام 

پس فردا میرم و کارایی که دکتر گفت و انجام میدم 

ولی میخوام بگم برای ماه اینده بهم وقت عمل بده که

به سرکارم اطلاع بدم!

خلااااصه که اقا یکی دیگه از ارزوهامم داره براورده میشه!

(داشتن دندونای صاف و سفید)

 

۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

......

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

افکار اشفته

هی فکر میکنم و فکر میکنم

فک کنم اخرش زیر بار این همه فکر

له بشم....

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

واکسن کرونا

اقا سلام

خوبید؟

من بد نیستم

روزا دارن میگذرن و من هر روز قوی تر از روز قبل ادامه میدم!

اول اینکه از همون روزکه نوشتم دیگه رانندگی میکنم و خیییییلی

بهتر از روزای اولم!

الان از ترافیک و شلوغی نمیترسم و لی هنوزم تو پارک کردن و از پارک در اومدن

مشکل دارم!

سرکارم همه چیز مثل قبل میگذره جز اینکه من کلاسای کمک پرستاریمو میرم و

منتظرم زودتر مدرکمو بگیرم تا بتونم درخواست بدم بهیارم کنن!

راستی ماه پیش سرکار دوز اول واکسن کرونا رو زدیم

استرزانکا.

دوز دوم اگه وارد نشه احتمالا میخوان ایرانی بزنن که اگه ایرانی باشه

من نمیزنم

نمیدونید عوارض واکسن چه وحشتناک بود

من واکسنمو ساعت 11 ظهر زدم از ساعت 6 غروب لرز داشتم

بعدش یه بدن درد وحشتنااااااکی اومد سراغم که نگو و نپرس

تب .لرز.بدن درد شدید .استفراغ

البته به هر بدنی یه جور عوارض نشون داد بعضی از همکارا

اصلا هیچ مشکلی نداشتن.

 واسه من ازهمه بدتر بود

اصن فکر نمیکردم اون شب من زنده بمونم

تا حالا تو عمرم اونجوری نشده بودم

ولی خب گذشت و الانم خوبم!

هفته ی پیشم باز سرکار بودم شب همون علائم و داشتم

ولی خفیف تر

رفتم دکتر گفتن عوارض واکسنه

بعضیا تا چند .قت این جوری میشن

خلاصه که اقا واکسن اگه بود بزنید ولی امادگی داشته باشید

که تا دوروز بعدش حالتون خیلی بد میشه

یه چیز دیگه هم بگم اینکه من باز رژیمم .تو این 20 روز 5 کیلو کم

کردم

یه هفته ای هم هست که باشگاه اسم نوشتم و بدنسازی

میرم

تا این سن اصلا ورزش نکرده  بودم و الان که شروع کردم بدم نیومده

و برخلاف تصورم تو باشگاه بهم خوشم میگذره!

من دیگه برم بخوابم دوست جونا که ساعت 3 و نیمه!

 

 

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

Love🖤

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

شایان

واسه شایان رفتن خواستگاری و تقریبا همه چی اوکی شده

و باز منم که باید همه چیو فراموش کنم و نقش یه خواهر فداکار

و بازی کنم

۲ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

مادر فداکار!

اقا سلااااااام 

یه چیز خیلی جالب فهمیدم الان!

اینقدر خوب و قشنگه که گفتم شمارم در جریان بزارم

مادر عزیزم چند ماه پیش ۶تاالنگو گرفته بود انداخته بود دستش 

میگفت بدله!

امروز به صورت کاملا اتفاقی فهمیدم النگوهاش طلان و تنها کسی که 

بهش الکی گفته بدلن

منم!

اخ که چه ساده بودم من

کاش ۴ سال پیش عقل الانمو داشتم🤦‍♀️

۲ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

گریز از مرکز

 

 

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

روزای عااالی

اقا سلام علیکم

خوبید؟

منم خوبم!

تو رانندگی پیشرفت کردم و الان خیلی کمتر

از قبل میترسم! البته اینکه الان شهریار وضعیتش قرمزه و خیابونا خیلی

خلوت تر از قبله هم تو این پیشرفت بی تاثیر نیس

الان با حال خوبی رانندگی میکنم

و خوشحالم ازاینکه تو اون روزا که از ماشینم متنفر بودم نفروختمش

چون مامان دائم تو گوشم میخوند که بفروشش!

توخونه وضع خیلی خیلی خیلی بدتر از قبله

اونقدر بد که من چند روز پشت هم برای اینکه اعصابم اروم تر شه

از ساعت 11ظهرازخونه میرفتم بیرون و 7غروب برمیگشتم خونه

روز اولی که رفتم بیرون

بیشتر از 10 بار تمام کوچه ها و خیابونای خیابون ولیعصرشهریار  رو راه

رفتم بعدم از خستگی رفتم تو پارک روبرو امامزاده اسماعیل

نشستم و100 صفحه کتاب خوندم بعدم دوباره بلند شدم و راه رفتم و راه رفتم

تا 7

بعدشم سوار تاکسی شدم و اومدم خونه و یه راست خوابیدم تا فردا!

بچه ها خیلی حس بدی بود

بی هدف تو خیابون راه رفتن

راه میرفتم و هیچ جارو پیدا نمیکردم که برم

یعنی هیچ جارو نداشتم که برم!

این روزا خیلی بیشتر از قبل جدا شدن از خانواده تو ذهنمه!

 

۰ نظر ۲ موافق ۱ مخالف

love 2

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

استرس

گفتم یه پست بزارم تلخی پست صبح و بشوره ببره!

بچه ها من بیشتر از یه محل اونور تر جایی تنهایی 

با ماشین خودم نرفته بودم

در یک تصمیم یهوی به بابا گفتم من میخوام 

از فردا که میشد دیروز با ماشین خودم برم سرکار!

ماشین و تمیز کردم و با بابا رفتیم سمت محل کار من که 

تا اونجا خودم بشینم و واسه فردا استرس نداشته باشم

اقا تا اونجا رفتم و برگشتنی گفتم بیا از یه مسیر خیلی شلوغ

برگردیم چون من تا حالا تو جای خیلی شلوغ با ماشین نرفته بودم

اقا چشمتون روز بد نبینه مررررردم از استرس!

تو ترافیک چند دفعه خاموش کردم اصن نمیدونی چقدر 

حالم بد میشد بعد از هر بار خاموش شدن ماشین 

نزدیک ۵ بار تو ترافیک خاموش کردم

یعنی فقط مونده بود گریه کنم 

به زور خودمو نگه داشته بودم

اون یه تیکه ترافیکو رد کردم حالم بهتر شد

بعدشم با بابا رفتیم بستنی خوردیم 

با تمام اون خاموش کردنا گفتم من فردا حتما باید با ماشین خودم برم

اقا صبح پاشدم راه افتادم سمت محل کارم 

بابامم با ماشین خودش پشتم داشت میومد که مثلا 

برای بار اول مطمعن شه مشکلی پیش نمیاد!

هم جمعه بود هم ۱۳ بدر واسه همین خیلی خلوت بود 

استرس داشتم ولی خب خیالم راحت بود بابام هس

رسیدم اداره و رفتم تو پارکینگ پارک کردم

و رفتم تو بخش شب استرس اینکه وای چیکار کنم 

چه جوری تنهایی برگردم

اومد سراغم!

هی با خودم میگفتم نکنه نتونی از پارک ماشین و در بیاری

نکنه فلان !نکنه بیسار!

خلاصه من تا صبح کابوس دیدم

با یکی از همکاراهم حرف زدم گفت هرجا استرس داشتی 

بزن بغل یه ذره اروم شو بعد حرکت کن!

دیگه صبح شد و منم با یه استرس وحشتناک رفتم ماشین و بیارم اول اینکه خیلی اسخت از پارک دراومدم 

دوم اینه میخواستم  از مرکز در بیام نزدیک بود تصادف کنم چون بدون هیچ توجهی به این طرف و اونطرف خیابون پیچیدم!

خدا خیلی رحم کرد! ماشین مردمو له نکردم

بعد رفتم جلوتر یه تصادف شده بود دوتا ماشین زده بودن 

بهم داغون شده بودن!

یعنی بگم چقد صلوات فرستادم تا رسیدم خونه!

دوبارم خاموش کردم پشت چراغ قرمز☹☹☹☹

خییییلی بهم سخت گذشت تا رسیدم خونه

وقتی نزدیک خونه شدم کم مونده بود از خوشحالی سکته کنم!

بچه ها به نظرتون این استرس کمتر میشه؟

 

 

۵ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

من قوی ترین ادم روی زمینم!

اقا سلام علیکوم

احوال شما؟

همه خوبید؟

من خوبم

خیلی نه ولی خب خوبم!

میخوام امروز یه چیزایی رو بهتون بگم

که واسه غمبارتر نشدن وب نگفته بودم

طولانیه

پس همین جا میگم که اونایی که حال ندارن نزنن

رو ادامه مطلب

تهش اینه که من خوبم!

ادامه مطلب ۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

۱۴۰۰/۱/۱۱🙂

اقا ۱۴۰۰ تا اینجاش که خوب بوده خداروشکر

ایشالله از این به بعدشم خوب پیش میره!

تو این عید که من همش سرکار بودم 

روزای افم معمولا تنهایی میرم شهریار 

و از اول تا اخر ولیعصر وقدم میزنم!

یه پیتزا میخورم و بر میگردم خونه!

اون وسطا یه لاکی،رژ لبی،کیفی،چیزی هم میخرم و به خودم هدیه میدم!

 

 

۱ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

Love

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

1400

اقا سال نوتون مبارک!

ایشالله که یه سال عالی باشه برای همه تون!

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

من خودم غرور تو چشامو ساختم

من سختی زیاد کشیدم چه تو بچگی

چه الان تو جوانی

نوجونیمم که تو افسردگی نامزدی و بعدشم طلاق گذشت

ولی خب خداروشکر با همه سختیا الان از خودم و از شرایطم

راضیم

چرا راضیم؟

اول اینکه من به نود درصد چیزایی که از بچگی ارزوشونو داشتم رسیدم

شاید اون ارزوها واسه بعضی از شماها خنده دار باشه

ولی واسه من که تو یه خانواده نسبتا ضعیف زندگی میکردم خیلی بزرگ بودن

مثلا تمام دوران نوجونیم که دوستام داشتن گوشیای اندروید میخریدن من

ارزو داشتم یه گوشی خوب بخرم خانواده که نمیتونست بخره

هیچوقت گوشی نو نداشتم مثلا اونموقع که اندروید 5 اومده بود من یه گوشی

دست دوم اندروید2 داشتم که صاحب قبلی اینقدر ازش کار کشیده

بود که هر لحظه هنگ میکرد خرابم که میشد یه گوشی داغون دست دوم دیگه میگرفتم

4 سال پیش هفت ماه بعد از اینکه رفتم سرکار رفتم قسطی یه گوشی خوب خریدم

که هنوزم دستمه

یا اینکه وقتی بچه بودم دخترخاله هام کامپیوتر داشتن و وقتی میرفتیم خونشون

یه فخری به من 8 ساله میفروختن و بهم اجازه نمیدادن دست به کامپیوترشون بزنم

درسته 7 سال بعد ما کامپیوتر خریدیم ولی خب اونم مامان به اسم شایان خریده بود!

خودم کار کردم و یه سال بعداز اینکه رفتم سرکار  لپ تاپمو خریدم .

به زور خانواده تمام دوران نوجونیم چادری بودم یه چادری محجبه

نه لباسایی که دوست داشتمو تونستم بپوشم نه تونستم مثل همسنام از

نوجونیم لذت ببرم!هرکاری میخواستم بکنم میگفتن از اون چادرت خجالت بکش!

از همونموقع هم تپل بودم برای منی که به نظر خودم خیلی چاق بودم زمستونا خیلی

سخت میگذشت زیر چادر پالتو که میپوشیدم چاق تر دیده میشدم

واسه همین میلرزیدم از سرما و زیر چادر پالتو نمیپوشیدم!

3 ماه بعداز اینکه رفتم سرکار چادرموگذاشتم کنار والان هرچی دوست دارم میپوشم!

ارزوم بود ماشین بخرم با پول خودم خریدم

ارزوم بود رانندگی کنم , یاد گرفتم

و امروز برای بار اول تنها رفتم

یه محل اونور تر و رسید گواهینامه مو گرفتم

اخه من فقط تو محل خودمون تنها باماشین میرفتم اونم با ترس زیاد!

راه های طولانی هم رانندگی کرده بودم ولی بابامم کنارم بود همیشه

امروز وقتی حاضر شدم و خواستم با ماشین خودم برم بیرون

پوزخند شایان و دیدم

مامان و شایان فکر میکردن من نمیتونم رانندگی یاد بگیرم

مامان حتی گفته بود من هیجوقت سوار ماشین تو نمیشم

شاید برای شما که رانندگی بلدید این حرفا خنده دار باشه

ولی وقتی رفتم و کارم و انجام دادم و برگشتم وماشین و جلو در پارک کردم

یه حس خوبی داشتم که نگو و نپرس!

خیلی چیزای دیگه بود که ارزوی داشتنشون رو داشتم

یا خیلی کارا بود که ارزو داشتم انجام بدم

خیلی طولانی میشه اگه بخوام همه رو بگم

ولی تهش اینو میخواستم بگم که من خودم همه ی ارزوهامو براورده کردم

هیچوقت کسی نبود که کمکم کنه!

 

بعدا نوشت:

دوستایی که دوس دارن ایدی اینستاگرامشونو بدن همو فالو کنیم

 

 

 

۶ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

امتحان شهری

اقا من قبول شدم 😊😊😊😊😊😊😁

 

۲ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

خبرای خوب

اقا سلام

در رابطه با اینکه وبم خیلی غم توش هست گفتم

بیام دوتا خبر خوبم بدم

اول اینکه ماشین و درست کردم والان دیگه ازش متنفر نیسم

دوم اینکه من امروز رفتم کلاس کمک پرستاری اسممو نوشتم و

اگه این مدرکم بگیرم میتونم درخواست بدم که سرکار به

یه درجه بالاتر برم و اگه هم قبول نکنن با این مدرک میتونم

برم تو بیمارستانا کارکنم

خلاصه که خیلی خوشحالم هم به خاطر ماشین هم اینکه

امروز که رفتم انجمن پرستاری رییس اونجا گفت این دوره 4 ماه

تئوری داره 8ماه هم کارورزی داره تو بیمارستان

ولی از اونجا که تو شاغلی و کارتم مرتبطه یه برگه میدم

ببر سرکارت مسئول کار گزینیتون امضاکنه که

تو4 ساله اونجایی بعدش دیگه احتیاج نیست

اون 8 ماه کارورزی رو بری بیمارستان!

بعدشم به مناسبت این اتفاق خوب

خودمو به یکی از رستورانایی که چند وقت بود هی میگفتم

برم بعد نمیرفتم به ناهار دعوت کردمlaugh

 

۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان